سالگرد پیروزی حق و درستکاری بر خیانت و فریبکاری مبارک.
آقایانی که عبارت «سران فتنه» واقعاً برازنده تان است بوی گندتان دنیا را گرفته. بس کنید این دودوزه بازی و فریبکاری و ریاکاری را.
شما از همان اول هم ریاکار بودید.
اینقدر گند نزنید به آخرتتان...
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث کردن جای خودشو داره. تجربه ای که در این سالها کسب کردم به من یاد داده که هیچ وقت برای بحث کردن بر سر یک موضوع سیاسی یا اجتماعی (که هر دوتاش به این خاطر مهمه که به اعتقادات دینی ربط داره) عجله نکنم.
مشکلی که غالب مردم تو این زمینه دارن و بر سر هر موضوعی که به ذهنشون میرسه با هم بحث می کنن، در صورتیکه خیلی از مسائلِ قبلتر و اصلی تر رو که پایه های اون موضوع محسوب میشه حل نشده باقی گذاشتن.
به همین خاطر هم هیچ کدام از مسائل و مباحثی که در محافل خانوادگی یا داخل تاکسی و توی کوچه و بازار و مدرسه و حتی دانشگاه و .... مطرح میشه بی سرانجام میمونه و تنها نتیجه اش مایوس شدن آدمها از خود اون موضوعاته و بی انگیزگی اونها برای تفکر و تعقل بیشتر راجع به اون مسائله.
و این بدترین اتفاق ممکنه...
برای روشن شدن اهمیت این موضوع که پله های اولیه بحث و نوع جهان بینی افراد چقدر میتونه در استدلال ها و نتیجه گرفتن ها ی افراد موثر باشه یک مثال همین دین حداقلی و حداکثری است.
شما تصور کنید دو تا آدم که به دین و حضور دین در اجتماع و حکومت و نظام سیاسی اسلام معتقدند و اصل ولایت فقیه و نظریات حکومتی امام خمینی رو هم قبول دارند اما یک تفاوت بسیار بزرگی بینشون وجود داره که در خیلی از اختلافات درونی نتیجه اش دیده میشه و اون هم اینکه اولی معتقده به اینکه در احکام دینی چیزی به اسم «منطقة الفراغ» وجود داره که خداوند اون رو واگذار کرده به عقل بشر.یعنی اینکه تو این حیطه دین هیچ نظری نداده و عقل بشر مختاره با تجزیه و تحلیل خودش هرچیزی رو که درست میدونه انتخاب کنه.
اما نفر دوم به این «منطقة الفراغ» اعتقادی نداره و معتقده همه چیز ذیل وحی تعریف میشه و هیچ حیطه ای نیست که خارج از نظر دین باشه و عقل در اون مستقلاً تصمیم گیری کنه و جزئی ترین مسائل زندگی بشر توسط خدای متعال تعریف شده است.
خوب این دو نفر که تازه خیلی چیزهاشون هم شبیه به همه و در نظام سیاسی جمهوری اسلامی هم جا میگیرن با همین تفاوت در جهان بینی که ذکر شد کلی از تصمیمات و نظریاتشون میتونه فرق کنه.
چه برسه به اینکه تفاوتها بزرگتر و بیشتر باشه.
به همین خاطره که از نظر من وقتی میخواید با کسی راجع به هر موضوعی بحث کنید اول بسم الله این موارد رو پله به پله با هم حل کنید. یعنی اگه روی یک مرحله اختلاف نظر دارید بحث رو به پله های بعد نکشونید، بلکه راجع به همون موضوع اختلافی اولیه با هم بحث کنید و نهایتاً اگه توانایی بحث رو ندارید طرفتون رو حواله بدید به کسی که میتونه راجع به اون مسئله حرف بزنه و استدلال کنه.
این پله ها به این ترتیبه:
1- آیا طرف شما معتقده به اینکه معیاری برای سنجیدن حق و ناحق یا درستی و نادرستی گزاره ها وجود داره یا خیر؟
2- اگر خیر بحث کردن با اون فرد رو بی خیال شید.
3- اگر بله، معیار اون فرد چیه؟ عقله؟ یا نظر اکثریت(عرف) براش ملاکه. یا شاید هم معتقده چیزی که به نظر اون درسته درسته!؟ و یا وحی رو معیار سنجش حقیقت میدونه؟و یا شاید چیزهای دیگه ای که من به ذهنم نمیرسه.
4- خوب اینجا جاییه که شما میتونید تکلیف یه قسمت از کار رو مشخص کنید. ببینید توی کدوم دسته اید و اگه در این قسمت اختلاف نظر ندارید برید سراغ پله ی بعد و اگه اختلاف نظر دارید یه لطفی بکنید و با همدیگه تصمیم بگیرید که راجع به این اختلافه بحث کنید نه چیز دیگه ای!
5- من بشخصه تنها در صورتیکه طرف مقابلم بپذیره معیار سنجش حق وحی هست بحث کردن رو شروع می کنم و به عنوان پله ای که با هم اشتراک نظر داریم به پله های بعدی میرم.
نه اینکه هیچ کس حق نداره وحی رو زیر سئوال ببره،نه.بلکه من توانایی بحث کردن توی این زمینه رو ندارم و کسی رو که به وحی اعتقادی نداره رو نمی توانم خوب قانع کنم. اینجا نهایت کاری که میکنم اینه که طرفم رو حواله میدم به یه آدم کاردرستتر از خودم! البته ممکنه خیلی مفید باشه گوش دادن به شبهاتی که اون به وحی وارد میکنه ولی من حوصلش رو ندارم!
6- خوب حالا تازه اول بسم الله است. وحی رو قبول داره باید ببینیم چه نوع وحی ای رو؟ وحی ای که اصلاً قابل دسترسی نیست؟ یا وحی ای که از طریق قرآن نازل شده؟ آیا قبول داره که ما از طریق پیامبران به وحی متصل می شویم یا اینکه معتقده پیامبران با معیار خودشون وحی رو ارائه کردند و حقیقت وحی غیرقابل دسترسیه؟این ها همه قابل بحثه و هر کدوم هم نتایج خودشو داره پس تا تکلیف اینها روشن نشده نمیشه مثلاً راجع به اینکه آیا حجاب از ضروریات اسلامه یا خیر بحث کرد.که بعد بعضی ها یهویی می پرن سر اینکه آیا حجاب اجباریه یا خیر.
7- بعد نوبت به مسئله ولایت و معنای ولایت و عصمت ولی و حقوق ولی و ... میرسه که برای خودش کلی مطلب داره و باید نسبت دو طرف با این مسائل روشن بشه.
8- حالا اینجا نوبت دین حداقلی و دین حداکثریه. این پله راه دو طیف رو که اکثریت غالب رو تشکیل میدن مشخص میکنه.
این تقسیم بندی ها میتونه جور دیگه ای هم باشه. ولی نکته مهم اینه که نباید همینطوری با کسی بحث کرد. مطمئن بشید فایده ای تو بحث کردنتون وجود داره. نشه یک وقت بعد از چند سال از این همه بحث و جدل بی نتیجه خسته بشید و مثل خیلی از آدمهای پا به سن گذاشته که هیچ نکته ای اونها رو قلقلک نمیده و بی تفاوتی در گفتار و رفتارشون موج میزنه.
پی نوشت:
- باورتون میشه من اصلاً به قصد نوشتن یه چیز دیگه اومدم ولی نتیجه اینی شد که می بینید؟نمی دونم چرا اینجوری میشه...
بسم الله الرحمن الرحیم
درست است. کاملاً درست: «نواده روح الله، سید حسن نصرالله.»
قدیانی درست گفته که برای ما «سید حسن» یادآور همانی است که دبیر کل حزب الله لبنان است و نه هیچ کس دیگر! و باز هم به قول زیبای او پسر نوح هم که با بدان بنشست عاقبت در عذاب الهی غرق شد.
بازیگران عرصه سیاست بی تقوایی شاید برایشان اصل و نسب و خویشاوندی مهم باشد اما خدا با کسی خویشاوند نیست و عهدی نبسته که حتی خویشاوندان خلیلش را هم فقط به جهت نسبشان دوست بدارد آنجا که فرمود ولا ینال عهدی للظالمین...
نام «سید حسن» برازنده ی همانی است که خود را مفتخر به سربازی خامنه ای می داند و از آن سوی دنیا آن را بلند فریاد می زند. ما دیگر «سید حسن» دیگری نداریم. به خصوص همانی که با بدان بنشست و خاندان خمینی اش گم شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
"گفت چیست منظور از <فلینظر الانسان الی طعامه...> ؟ فرمود مقصود این است که انسان باید به علمش بنگرد که از چه کسی می آموزد."
...و چون نمی نگریم که از چه کسی می آموزیم و حتی چه می آموزیم این می شود که همگی دچار شرک پنهانیم و از آن بدتر مبتلا به درد نفاق!
نمایشگاه کتاب امسال هم پر بود از همین طعام ها ی نیازموده و نچشیده. ما البته چیز دندان گیری جز دو سه کتاب از قبل نشان شده و چند تای دیگر که در لحظه به چشم مان آمد نصیبمان نشد.
از چیزهای عجیبی که همیشه در هنگامه نمایشگاه موجبات بهت و حیرت است استقبال شدید ملت است. خب البته حدس زدنش دشوار نیست، از ملتی که کلاً جو گیر است و سالها ست که پی هر شلوغی و جمعیتی خودش را موظف می داند به سردرآوردن از ماجرا و داخل شدن در آن چنین رفتاری دور از انتظار نیست.
نوشته بود انتشاراتی های خارجی از این همه استقبال شوکه شدند و تا حالا نظیرش را در هیچ نمایشگاه کتابی ندیده بودند!
جالب هم اینجاست که ما در کتابخواندن هیچ رتبه ی قابل ذکری در دنیا نداریم و این همه استقبال می کنیم از نمایشگاه کتاب! حالا چه جور می شود کتابنخوانی ملت را با این همه استقبال جمع کرد نمی دانم.
پی نوشت:
- نمی دانم شما به اسامی غرفه های انتشاراتی ها دقت کردید یا نه؟ مثلاً اسم انتشارات را گذاشته اند حضرت عباس آنوقت هرچه کتاب دارد راجع به آشپزی و آموزش تکواندو و بدنسازی و غیره است! یا مثلاً وقتی اسم غرفه را می گذارند <در انتظار ظهور> تو فکر می کنی کتابهایی بیابی به تناسب اسمی که برای انتشارات گذاشته اند ولی می بینی بی ربط ترین چیزها را منتشر کرده اند.
- بازدید 5/2 ساعته رهبر از نمایشگاه واقعاً تحسین برانگیزه. کدوم رئیس مملکتی توی دنیا به مطالعه اینقدر جدی نگاه می کنه؟ خستگی دور زدن چند ساعته از چهره اش مشخص بود. اینقدر گریه کردم وقتی اون خانم غرفه دار با شوق از آرزوی دیدار رهبر حرف می زد که نگو. احساس حقارت می کردم از این همه عاشقی.
بسم الله الرحمن الرحیم
حالا که ساعت از یک شب هم گذشته، من به سرم زده که یه چیزی بنویسم...اونم بعد از یکسال و اندی!
بعضی چیزا رو تا نچشی نمیتونی بفهمی.مثله اینکه آدمیزاد خیلی راحت میتونه عوض بشه. خیلی راحت میتونه همه ی باورها و داشته هاش رو فوت کنه و بذاره کنار.
احساس قداست نوشتن نمیذاره من همینجوری بیام و بنویسم. حالا هم که می بینی دارم می نویسم واسه اینه که انگار یه کسی مسیر رو عوضی رفته و سرش خورده به سنگ!
تو اینطوری فکر کن که من حالم خراب بوده و حالا خوب شده... خوب کردنش.
من می خوام بازم بنویسم...