بسم الله الرحمن الرحیم
چیزی شبیه به یک ویروس ،یا
بحران بلاتکلیفی2
تاملاتی پیرامون شباهت صداوسیما با دانشگاه!اولین قسمت از نوشته ی این حقیر درباره ی بحران بلاتکلیفی را باید خوانده باشید تا منظور از نوشته هایی که در این مقال می آید را بدانید.
اما بعد....
به راه افتادن یک موج اعتراض به صداوسیما ، شیرین تر از آن است که بخواهی آن را با یادآوری یک حقیقت تلخ ضایع کنی.حقیقتی که خواهی نخواهی پاهایت را برای قدم گذاشتن در مسیر انتقاد از روندی که رسانه در پیش گرفته ، سست خواهد کرد. چه آنکه بالاخره یکی باید به این پرسش پاسخ دهد که این نوستالژی شیشه ای را چگونه می توان پایان داد بالاخره ، و نهایتاً چه باید کرد یا چه می توان کرد با پدیده ای به نام تلویزیون.
صداوسیما باید دانشگاه باشد.
هر وقت سخن از صداوسیما باشد ، این جمله ی حضرت امام (ره) را هر از چند گاهی به فراخور حال و برای خالی نبودن عریضه می توان شنید.
(به دوستانی که برای اولین بار به این وبلاگ آمده اند توصیه می کنم حاشیه ی سمت راست صفحه را نگاهی بیاندازند و از لینکهای فهرست موضوعی <سینما و تلویزیون>را انتخاب کنند و ببینند که نگاه من به کلیت صدا وسیما چگونه است.)
اما اکنون می خواهم واقعیتی را برایتان روشن کنم. واقعیتی که چندان هم پنهان نیست ، منتها همچون رشته ی کلافی است سردرگم میان رشته های دیگر که معلوم نیست سرش کجاست و تهش کجا.
واقعیت آن است که صداوسیمای ما ، هم اکنون دقیقاً عین دانشگاه ماست.مگر دانشگاه ما تکلیفش را با خودش روشن کرده که توقع داشته باشیم رسانه ملی به جایگاهی بالاتر از این رسیده باشد؟مگر نه این است که در ظاهر معانی مانده ایم و در عمل چیز دیگری در حال رخ دادن است؟؟
وقتی که دانشگاه ما به چیزی شبیه به ویروس سردرگمی و بلاتکلیفی مبتلاست چگونه می توان انتظار داشت که در صداوسیما چنین مرضی وجود نداشته باشد؟
اینکه ربطش چیست حواله اش می دهم به همان سخن امام(ره).اگر قرار بر این بوده که صدا وسیما دانشگاه شود ، پس لابد الگوی مناسبی برای صداوسیماست.
خب ، با این احوال نتیجه چه می شود. این می شود که تا دانشگاه اصلاح نشود صدا وسیما هم اصلاح شدنی نخواهد بود، جز آنکه فکر کنی همه چیز با سانسور کردن و پخش نکردن برنامه های به نظر شما نامناسب و به نظر آن یکی مناسب و به نظر آن یکی دیگر مباح! حل می شود و به خوبی و خوشی تمام می شود.
راستی نمی خواهد توضیح بدهید که آن جمله ی امام منظورش آن است که صداوسیما باید موجبات تربیت انسانهای آگاه و عالم و روشن بین را فراهم سازد.
می دانم. آنقدر هم آی کیومان پایین نیست! منتها حرف من کنایه ای است از همان واقعیتهایی که گفتم.
اصلاً بگذار یک چیزی را بگویم. به نظر من اینکه بخواهیم صداوسیما مانند یک دانشگاه باشد چیز خوبی است اما هر چیز خوبی حتماً شدنی نیست! ماهیت تلویزیون اقتضائاتی را می طلبد که در نبود آن اقتضائات ، دیگر چیزی به نام تلویزیون - به عنوان یک رسانه ی فراگیر که همه مخاطبش هستند و وقت زیادی را با آن می گذرانند و توقع دارند سرگرمشان کند و الا خاموشش می کنند- وجود نخواهد داشت.
اگر هم بخواهی با حفظ این اقتضائات رسالتی دیگر از قبیل رسالت دانشگاهی را بر دوشش بگذاری ، اگر چه ثابت نشده که ممکن نیست ، ولی به روشنی قابل درک است که کار سختی است. سخت تر از آنکه به دست انسانهایی که به فکر جیبشان یا پزشان یا سمتشان یا ارتقاء درجه شان و یا انتخابات آینده هستند به وقوع بپیوند.
به همین دلیل است که صداوسیما از نداشتن یک استراتژی روشن و هدفمند و مورد اجماع رنج می برد. فکر نکنید که من به اسناد مهمی از پشت پرده دسترسی دارم ، بلکه این از ظواهر امر کاملاً پیداست.
سرزنش کردن من و شما - اگر چه چندان هم بد نیست و هر از چند گاهی چیزهای گیر دار را رفع گیر می کند - اما نهایتاً راهی از پیش نمی برد - چه آنکه نبرده است. چرا؟ چون اساساً خودمان هم نمی دانیم که حقیقتاً چه می خواهیم! همانطور که صداوسیمایی ها هم به احتمال 99 درصد نمی دانند چه می خواهند و این یعنی همان بلاتکلیفی.
این روزها حرف زدن مانند علف خرس شده است و هر که از راه می رسد خطابه ای بلند بالا در چنته دارد و آسمان و ریسمان بافتن را خوب بلد است(همان کاری که لابد من می کنم!).بنابراین زیاد به حرفها گوش ندهید ، تنها ببینید در عمل چه اتفاقی دارد می افتد.
صداوسیمایی ها- مثل سایر مسئولین دولتی و غیر دولتی- بلدند با آمار و ارقام و سخنوری ، از خودشان دفاع کنند ، حتی اگر بدیهی ترین اشتباهات را انجام دهند .
پس در مورد اینکه رسانه ی ملی هم دچار بلاتکلیفی هست یا نه ، اگرچه ممکن است مورد انکار ایشان باشد ، اما از من می شنوید باور کنید که بلاتکلیفی واقعیت دارد! در همه جا و در همه چیز.حاکمان و دولتمردان و علما و اهل نظر و صاحبان اندیشه ، همه و همه در این بلاتکلیفی به سر می برند ، صداوسیما که جای خود دارد.
خب با این حساب روشن است که وقتی شما دارای یک استراتژی معینی نباشید هر لحظه باید منتظر یک <سوتی> باشید و هی ببینید که اتفاق نامناسبی رخ داده ، در حالیکه دست خودتان هم نبوده و اصلاً نمی دانید که چگونه اینگونه شد.
هرکسی می تواند مطابق میل و سلیقه ی خویش نظر دهد و یا منتقد باشد و اینطوری است که می بینید برنامه هایی با 180 درجه اختلاف در یک شب و در یک شبکه پخش می شود و مفهوماً هر کدام ریشه ی دیگری را از بیخ و بن در می آورد.
ممکن است عده ای بگویند صداوسیما آنچنان هم بی استراتژی نیست ، بلکه یک استراتژی کلیدی دارد و آن هم عبارت است از آنکه همه چیز باید در راستای ارتقای فرهنگ دینی باشد! (بابا ارتقاء!)
بنده ضمن تکرار همان حرف قبلی که گذاشتن رسالتی از قبیل ارتقاء فرهنگ دینی بر دوش رسانه چیزی است بس بزرگ و سخت و عظیم ، عرض می کنم که آیا ارتقاء فرهنگ دینی مفهوم روشن و قابل اجماعی است که بتوان از آن به عنوان یک استراتژی یاد کرد؟
اصلاً فرهنگ دینی یعنی چه؟
در پاسخ به همین سئوال ، هنوز که هنوزه مشکل داریم و نتوانسته ایم به یک نظر واحدی برسیم آنوقت می خواهیم آنرا به عنوان استراتژی برگزینیم؟
آیا در اینکه دانشگاه اسلامی چگونه دانشگاهی است توانسته ایم به یک اتحاد فکری برسیم؟
بر فرض رسیدن به چنین اتحادی آیا توانسته ایم آنرا پیاده کنیم؟
ضمن اینکه اسلامی کردن رسانه سخت تر از اسلامی کردن دانشگاه است ،
و ضمن اینکه شاید چیزی به نام <رسانه ی اسلامی> اصلاً بی معنا باشد!
***********
بعد از این همه مزاحمت و پرچانگی حالا ممکن است کسی بخواهد نظرم را راجع به وضعیت فعلی رسانه بداند.
نظر صریح و بی تعارف من آن است که رسانه دست از ترویج سکولاریته ، دین بی خاصیتی که فقط به درد آرامش روانی و دخیل بستن و شمع روشن کردن و حاجت گرفتن می خورد ، دینی که در آن همه کار می توان کرد و تنها باید دلت پاک باشد و به دیگران عشق بورزی، مخصوصاً اگر جنس مخالف باشد! دینی که در آن دخترها با رنگ و لعاب و ادا و اطوار (و ظاهری که اگر بیرون باشند مشمول طرح ارتقاء امنیت اجتماعی می شوند!) در مقام مجری حرف از خوبیهای بانوی دو عالم و ارزش بالای خون شهدا و دینداری می زنند و همه چیز را انگار در حرف زدن می بینند، و دینی که پر است از کجی ها و التقاط و انحراف ، دست از همه ی اینها بردارد و کلاً بی خیال ترویج دینداری شود! در عوض فقط اهانت نکند .
آنوقت هرچه خواست بسازد.حتی من تا حدودی تلویزیون طاغوتی را ترجیح می دهم به چنین تلویزیونی که دین را استحاله می کند و به خورد ملت می دهد. آنطوری لااقل مردم می گویند تلویزیون منحرف است و اگر بخواهند دیندار باشند ، به این بهانه که تلویزیون جمهوری اسلامی لابد همه چیزش اسلامی است و اشکالی ندارد،دیگر دینشان را از تلویزیون نمی گیرند!