بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخگویی فریبکارانه
در کامنت پست گذشته خبری مبنی بر گفتگوی حضوری با مدیریت رادیو جوان آمده است.این نظر من است در این باره:
گفتگوی رودررو و نقادانه می تواند بهترین راه برای اصلاح مشکلات و سوءتفاهمات موجود باشد ، به شرطی که طرفین قصدی غیر از این نداشته باشند.
به همین دلیل از نظر من ، دیدار حضوری با مدیران صداوسیما یا مدیر رادیو جوان ، بدترین کار ممکن و بی فایده ترین عمل قابل انجام است.
قبل از آنکه جمعی از تشکلهای دانشجویی در نشستی صمیمانه با ریاست سازمان صداوسیما - و به احتمال زیاد برای اولین بار در طول تاریخ! - به بیان صریحانه ی انتقادات و نظرات خویش بپردازند شاید نمی شد حدس زد که مدیریت جدید رسانه ی ملی و شخص شخیص جناب آقای ضرغامی به چیزی بیشتر از یک سوءاستفاده ی شخصی و ایجاد یک موج تبلیغاتی مثبت به نفع خویش مبنی بر ارائه ی چهره ای نقدپذیر و پاسخگو ، برای کاهش فشارها و درخشان نمودن سابقه ی مدیریتی نمی اندیشد.
قضاوت در مورد درستی این ادعا وقتی ممکن می شود که به یاد داشته باشید قسمتهایی از صحبتهای دانشجویان حاضر در آن جلسه ، که حاوی نقدهای صریح و غیر قابل انکار ایشان بوده است ، علیرغم قول مساعد ریاست سازمان مبنی بر پخش کامل انتقادات ، سانسور می شود.
اگر چه این اتفاق تلخ اولین و آخرین اتفاق در مسئله ی عدم پاسخگویی مسئولین صداوسیما نبوده است ولی نشان دهنده ی یک موضوع مهم است.
مدیران صداوسیما ، از آنجایی که لابد انتقاد به خود را مساوی انتقاد به نظام و رهبری و اسلام می دانند ، به هیچ وجه حاضر به پاسخگویی شفاف در مورد عملکرد رسانه و پذیرش نقدهای صریح و بی پرده نبوده و تنها از نقدهای تعارف آمیز و مصلحت سنجانه آنهم با رعایت جوانب احتیاط ، استقبال می کنند.
به همین دلیل این حقیر معتقدم پیشنهاد مدیریت محترم رادیو جوان نیز در همان چارچوب فوق الذکر می گنجد و چیزی بیشتر از ایجاد یک تبلیغات منفی بر علیه جبهه ی فرهنگی انقلاب و خفه کردن انتقادات منتقدین نیست.
حتی اگر چنین چیزی واقعیت نداشته باشد و مدیران صداوسیما ، جمیعاً انسانهایی خدوم و دلسوز و متعهد و مخلص و پاسخگویی باشند ، اما نمی توان منکر این شد که به دلیل عملکرد غلط رسانه ی ملی در طول سالیان گذشته ، یک ذهنیت منفی و یک حس بدبینی در میان منتقدین جبهه ی فرهنگی انقلاب وجود دارد که روز به روز بر بلندی دیوار بی اعتمادی میان ایشان و مدیران صداوسیما می افزاید.
بنابراین ، حتی برای رفع این احساس بدبینانه هم که شده باید چاره ای اندیشیده شود.
من معتقدم گفتگوی انتقادی در حضور مدیریت رادیو جوان تنها در یک حالت می تواند امیدوار کننده باشد و آن چیزی جز برگزاری یک همایش دانشجویی آزاد و دعوت از مدیران رسانه ی ملی ، به خصوص مدیریت محترم رادیو جوان، برای پاسخگویی به تمامی سئوالات به صورتی کاملاً شفاف و به دور از تعارف و ضبط کامل این برنامه نیست.
تجربه نشان داده است که اگر اختیار برنامه در دست مدیران سازمان باشد آنها هر وقت بتوانند بر فضای انتقادی جلسه غلبه پیدا کنند حتماً خبرش را با تبلیغات فراوان در رسانه ها درج می کنند و اگر هم نتوانستند از پس منتقدین برآیند آنها را در بایکوت خبری می گذارند.
پس بهتر است به این راحتی پاسخگویی مدیر رادیو جوان و استقبال ایشان از نقدهای رودررو را باور نکنید.
تنها شرکت در یک تریبون آزاد دانشجویی می تواند صحت ادعای ایشان و امثالهم را روشن سازد.
بسم الله الرحمن الرحیم
چیزی شبیه به یک ویروس ،یا
بحران بلاتکلیفی2
تاملاتی پیرامون شباهت صداوسیما با دانشگاه!اولین قسمت از نوشته ی این حقیر درباره ی بحران بلاتکلیفی را باید خوانده باشید تا منظور از نوشته هایی که در این مقال می آید را بدانید.
اما بعد....
به راه افتادن یک موج اعتراض به صداوسیما ، شیرین تر از آن است که بخواهی آن را با یادآوری یک حقیقت تلخ ضایع کنی.حقیقتی که خواهی نخواهی پاهایت را برای قدم گذاشتن در مسیر انتقاد از روندی که رسانه در پیش گرفته ، سست خواهد کرد. چه آنکه بالاخره یکی باید به این پرسش پاسخ دهد که این نوستالژی شیشه ای را چگونه می توان پایان داد بالاخره ، و نهایتاً چه باید کرد یا چه می توان کرد با پدیده ای به نام تلویزیون.
صداوسیما باید دانشگاه باشد.
هر وقت سخن از صداوسیما باشد ، این جمله ی حضرت امام (ره) را هر از چند گاهی به فراخور حال و برای خالی نبودن عریضه می توان شنید.
(به دوستانی که برای اولین بار به این وبلاگ آمده اند توصیه می کنم حاشیه ی سمت راست صفحه را نگاهی بیاندازند و از لینکهای فهرست موضوعی <سینما و تلویزیون>را انتخاب کنند و ببینند که نگاه من به کلیت صدا وسیما چگونه است.)
اما اکنون می خواهم واقعیتی را برایتان روشن کنم. واقعیتی که چندان هم پنهان نیست ، منتها همچون رشته ی کلافی است سردرگم میان رشته های دیگر که معلوم نیست سرش کجاست و تهش کجا.
واقعیت آن است که صداوسیمای ما ، هم اکنون دقیقاً عین دانشگاه ماست.مگر دانشگاه ما تکلیفش را با خودش روشن کرده که توقع داشته باشیم رسانه ملی به جایگاهی بالاتر از این رسیده باشد؟مگر نه این است که در ظاهر معانی مانده ایم و در عمل چیز دیگری در حال رخ دادن است؟؟
وقتی که دانشگاه ما به چیزی شبیه به ویروس سردرگمی و بلاتکلیفی مبتلاست چگونه می توان انتظار داشت که در صداوسیما چنین مرضی وجود نداشته باشد؟
اینکه ربطش چیست حواله اش می دهم به همان سخن امام(ره).اگر قرار بر این بوده که صدا وسیما دانشگاه شود ، پس لابد الگوی مناسبی برای صداوسیماست.
خب ، با این احوال نتیجه چه می شود. این می شود که تا دانشگاه اصلاح نشود صدا وسیما هم اصلاح شدنی نخواهد بود، جز آنکه فکر کنی همه چیز با سانسور کردن و پخش نکردن برنامه های به نظر شما نامناسب و به نظر آن یکی مناسب و به نظر آن یکی دیگر مباح! حل می شود و به خوبی و خوشی تمام می شود.
راستی نمی خواهد توضیح بدهید که آن جمله ی امام منظورش آن است که صداوسیما باید موجبات تربیت انسانهای آگاه و عالم و روشن بین را فراهم سازد.
می دانم. آنقدر هم آی کیومان پایین نیست! منتها حرف من کنایه ای است از همان واقعیتهایی که گفتم.
اصلاً بگذار یک چیزی را بگویم. به نظر من اینکه بخواهیم صداوسیما مانند یک دانشگاه باشد چیز خوبی است اما هر چیز خوبی حتماً شدنی نیست! ماهیت تلویزیون اقتضائاتی را می طلبد که در نبود آن اقتضائات ، دیگر چیزی به نام تلویزیون - به عنوان یک رسانه ی فراگیر که همه مخاطبش هستند و وقت زیادی را با آن می گذرانند و توقع دارند سرگرمشان کند و الا خاموشش می کنند- وجود نخواهد داشت.
اگر هم بخواهی با حفظ این اقتضائات رسالتی دیگر از قبیل رسالت دانشگاهی را بر دوشش بگذاری ، اگر چه ثابت نشده که ممکن نیست ، ولی به روشنی قابل درک است که کار سختی است. سخت تر از آنکه به دست انسانهایی که به فکر جیبشان یا پزشان یا سمتشان یا ارتقاء درجه شان و یا انتخابات آینده هستند به وقوع بپیوند.
به همین دلیل است که صداوسیما از نداشتن یک استراتژی روشن و هدفمند و مورد اجماع رنج می برد. فکر نکنید که من به اسناد مهمی از پشت پرده دسترسی دارم ، بلکه این از ظواهر امر کاملاً پیداست.
سرزنش کردن من و شما - اگر چه چندان هم بد نیست و هر از چند گاهی چیزهای گیر دار را رفع گیر می کند - اما نهایتاً راهی از پیش نمی برد - چه آنکه نبرده است. چرا؟ چون اساساً خودمان هم نمی دانیم که حقیقتاً چه می خواهیم! همانطور که صداوسیمایی ها هم به احتمال 99 درصد نمی دانند چه می خواهند و این یعنی همان بلاتکلیفی.
این روزها حرف زدن مانند علف خرس شده است و هر که از راه می رسد خطابه ای بلند بالا در چنته دارد و آسمان و ریسمان بافتن را خوب بلد است(همان کاری که لابد من می کنم!).بنابراین زیاد به حرفها گوش ندهید ، تنها ببینید در عمل چه اتفاقی دارد می افتد.
صداوسیمایی ها- مثل سایر مسئولین دولتی و غیر دولتی- بلدند با آمار و ارقام و سخنوری ، از خودشان دفاع کنند ، حتی اگر بدیهی ترین اشتباهات را انجام دهند .
پس در مورد اینکه رسانه ی ملی هم دچار بلاتکلیفی هست یا نه ، اگرچه ممکن است مورد انکار ایشان باشد ، اما از من می شنوید باور کنید که بلاتکلیفی واقعیت دارد! در همه جا و در همه چیز.حاکمان و دولتمردان و علما و اهل نظر و صاحبان اندیشه ، همه و همه در این بلاتکلیفی به سر می برند ، صداوسیما که جای خود دارد.
خب با این حساب روشن است که وقتی شما دارای یک استراتژی معینی نباشید هر لحظه باید منتظر یک <سوتی> باشید و هی ببینید که اتفاق نامناسبی رخ داده ، در حالیکه دست خودتان هم نبوده و اصلاً نمی دانید که چگونه اینگونه شد.
هرکسی می تواند مطابق میل و سلیقه ی خویش نظر دهد و یا منتقد باشد و اینطوری است که می بینید برنامه هایی با 180 درجه اختلاف در یک شب و در یک شبکه پخش می شود و مفهوماً هر کدام ریشه ی دیگری را از بیخ و بن در می آورد.
ممکن است عده ای بگویند صداوسیما آنچنان هم بی استراتژی نیست ، بلکه یک استراتژی کلیدی دارد و آن هم عبارت است از آنکه همه چیز باید در راستای ارتقای فرهنگ دینی باشد! (بابا ارتقاء!)
بنده ضمن تکرار همان حرف قبلی که گذاشتن رسالتی از قبیل ارتقاء فرهنگ دینی بر دوش رسانه چیزی است بس بزرگ و سخت و عظیم ، عرض می کنم که آیا ارتقاء فرهنگ دینی مفهوم روشن و قابل اجماعی است که بتوان از آن به عنوان یک استراتژی یاد کرد؟
اصلاً فرهنگ دینی یعنی چه؟
در پاسخ به همین سئوال ، هنوز که هنوزه مشکل داریم و نتوانسته ایم به یک نظر واحدی برسیم آنوقت می خواهیم آنرا به عنوان استراتژی برگزینیم؟
آیا در اینکه دانشگاه اسلامی چگونه دانشگاهی است توانسته ایم به یک اتحاد فکری برسیم؟
بر فرض رسیدن به چنین اتحادی آیا توانسته ایم آنرا پیاده کنیم؟
ضمن اینکه اسلامی کردن رسانه سخت تر از اسلامی کردن دانشگاه است ،
و ضمن اینکه شاید چیزی به نام <رسانه ی اسلامی> اصلاً بی معنا باشد!
***********
بعد از این همه مزاحمت و پرچانگی حالا ممکن است کسی بخواهد نظرم را راجع به وضعیت فعلی رسانه بداند.
نظر صریح و بی تعارف من آن است که رسانه دست از ترویج سکولاریته ، دین بی خاصیتی که فقط به درد آرامش روانی و دخیل بستن و شمع روشن کردن و حاجت گرفتن می خورد ، دینی که در آن همه کار می توان کرد و تنها باید دلت پاک باشد و به دیگران عشق بورزی، مخصوصاً اگر جنس مخالف باشد! دینی که در آن دخترها با رنگ و لعاب و ادا و اطوار (و ظاهری که اگر بیرون باشند مشمول طرح ارتقاء امنیت اجتماعی می شوند!) در مقام مجری حرف از خوبیهای بانوی دو عالم و ارزش بالای خون شهدا و دینداری می زنند و همه چیز را انگار در حرف زدن می بینند، و دینی که پر است از کجی ها و التقاط و انحراف ، دست از همه ی اینها بردارد و کلاً بی خیال ترویج دینداری شود! در عوض فقط اهانت نکند .
آنوقت هرچه خواست بسازد.حتی من تا حدودی تلویزیون طاغوتی را ترجیح می دهم به چنین تلویزیونی که دین را استحاله می کند و به خورد ملت می دهد. آنطوری لااقل مردم می گویند تلویزیون منحرف است و اگر بخواهند دیندار باشند ، به این بهانه که تلویزیون جمهوری اسلامی لابد همه چیزش اسلامی است و اشکالی ندارد،دیگر دینشان را از تلویزیون نمی گیرند!
بسم الله الرحمن الرحیم
از این دست!
« کراراً مشاهده شده است با همه توضیحات و هماهنگی های از قبل به عمل آمده ، مراعات ضرورتها و اولویتها ، اهداف و سیاستهای این بنیاد برای آن سازمان هیچ گونه اعتباری ندارد و ظاهراً دغدغه های بنیاد برای ترویج فرهنگ و معارف و تاریخ و حقایق دفاع با مقوله پر کردن آنتن در آن سازمان در تزاحمی آشکار می باشد؛ از جمله در مقوله اخیر.
با وجود تاکید فراوان به افشاگری چهار سند به کلی سری صدام و همدستان او در قضیه سلاح های شیمیایی علیه رزمندگان اسلام که برای نخستین بار انجام گرفت ، نوع نگاه آن سازمان در اصل و چگونگی پرداختن به خبر ، به طور مبنایی با نگاه بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس تفاوت داشت که آن را پخش ننمودید و ظاهراً تکرار این گونه مصاحبه ها کاری عبث و بیهوده است....
....لذا خواهشمند است مقرر فرمائید منبعد از پخش هرگونه خبر و تصویر مرتبط با اینجانب چه به عنوان رئیس بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس ، چه به عنوان فرمانده کمیته جستجوی مفقودین و چه با عناوین دیگر ، خواه مستقیم و خواه غیر مستقیم ، خواه آرشیوی و خواه غیر آن خودداری فرمایند که البته در صورت پخش به هیچ عنوان رضایت نخواهم داشت.»
سردار باقر زاده – رئیس بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس
****************************
پ ن: دوست عزیزم جناب محمد الیاس در کامنت پست قبلی گفته بود که باید وسط گود بود تا فهمید کار صدا وسیمایی ها چقدر سخت است برای پر کردن 24 ساعته 8 کانال و اینکه می شود هنوز هم به امثال صدا وسیمایی ها امید داشت و فقط باید کمی فعالتر بود و نه گوشه نشین و نق نقو....
اگر چه من حرفهای ایشان را کاملاً رد نمی کنم و به فعالیت کم و ناشایست جبهه خودی ( و امثال خودمان ) در عرصه فرهنگی و رسانه ای معترفم ، اما بحث من اصلاً چیز دیگری است و نه اینکه آیا ما کم کاری میکنیم یا نه...
شاید من زیادی بدبین هستم ولی مشکل صدا وسیمایی ها این نیست که آیا برنامه خوبی وجود دارد یا نه ( که حالا بهانه ای وجود داشته باشد که چون برنامه های خوب وجود ندارد و کسانی نیستند که چنین برنامه هایی تولید کنند ، پس ما مجبوریم برنامه های بد پخش کنیم! ).بلکه مشکل اصلی سر این است که خیلی از برنامه های خوب را هم به بهانه های مختلف پخش نمی کنند و نهایتاً اینکه در پاسختان بگویند برنامه شما اصلاً خوب نیست! خب حالا این می شود یک تسلسل بی انتها. از طرفی هر برنامه ای که بسازی چون خودشان نمی پسندند می گویند مناسب نیست و غیر حرفه ای است و از طرفی وقتی به ایشان اعتراض میکنی که این چه وضعی است با طلبکاری تمام مدعی می شوند که از این بهتر نیست و نمی شود و شما اگر می توانی بیا و بهترش را بساز!
دوست خوبم! مشکل این چیزها نیست. بلکه اصلاً تفکری که صدا وسیما را مدیریت می کند نوعاً با آرمانهای انقلاب و هنر دینی و اندیشه های امثال شهید آوینی مشکل دارد ، شدید.
و این ساده لوحی است که اگر صدا وسیما روایت فتح آوینی را پخش میکند پس تفکر و اندیشه آوینی مورد قبول و سر مشق مدیران گرداننده صدا وسیماست. به یقین معتقدم پشیزی ارزش برای تفکرات سید مرتضی قائل نیستند و همینها بودند که در زمان حیات آوینی سایه اش را با تیر می زدند.
در ضمن مگر مجبوریم وقتی نمی توانیم برنامه خوب بسازیم ، 8 یا 9 کانال آنهم 24 ساعته به راه بیاندازیم و مثل چهارپا در گل بمانیم و چرت و پرت به خورد ملت بدهیم؟
خب 8 کانال و زمان پخش آنها را تبدیل می کنیم به تعدادی که بتوانیم از پسش بر بیاییم ( یعنی برنامه خوب بسازیم ).
ناتمام.
بسم الله الرحمن الرحیم
داستان یک نقاب
« جنس ضعیف کدومه مرد حسابی!؟ مخت عیب کرده؟ جنس ضعیف در واقع ماییم! درست فکر کن!
تو اجتماع ، همه ی کارها رو ما مردها میکنیم...همۀ پولها رو ، ما مردها میدیم...همه ی سگدو زدنها مال ماست!...هرچی سکته قلبیه ، بدبختیها ، بیچارگیها ، چک برگشت خوردن و زندان رفتنها مال ماست!
اونوقت جنس لطیف راحت میگه : در طول تاریخ به ما ظلم شده ! ما خواهان حقوق برابر هستیم!
حقوق برابر میخوای؟...برو فاضلاب پاک کن ! برو سپور شهرداری شو نصف شب خیابونا رو جاری بکش ! چطور موقع کار کردن جنس لطیف هستین؟! ولی صحبت حقوق که میشه ، حقوق برابر میخواین؟!! »
اینها که خواندید بخشهایی بود از یک دیالوگ کلیدی در فیلم نقاب. جایی که نیما سعی میکند به شریکش – کامران – بفهماند که پول در آوردن از آن نوعی که اختراع ! کرده اند ، به هیچ وجه اسمش خیانت نیست .
داستان فیلم نقاب و تعلیق جالب نهفته در آن برایم بسیار جالب و دیدنی بود. به خصوص دیالوگی که ذکرش رفت.حالا بماند که اصل فیلم و روایت داستان ، پوشش و گریم بازیگر زن ، کلمات رد و بدل شده میان زن و شوهر و به تصویر کشیدن خیانتهای یک زن به شوهر و سرانجام تبلیغ چندش آور از خیابانها ، سواحل و تفریحگاههای دبی و آزادی هوسرانی وشهوت آن هیچ جایی برای دفاع و توجیه این فیلم نمی گذارد و به هیچ وجه اجازه تولید و اکران آن قابل قبول نمی افتد.
اما دقت کنید که باید مشکلات را درست دید!
نویسنده آن مقاله انتقادی روزنامه کیهان مورخ یکشنبه دهم تیرماه هم گویی مشکلات را درست ندیده ، و اگرچه نقاب را به نقد کشیده اما متاسفانه کاملاً ناعادلانه و به دور از انصاف قلم رانده و نه تنها کارگردانان و روشنفکران سینمایی این مرز و بوم - که از هنر و سینما تنها پز و افاده و تقلید هالیوودی یا سیاه نمایی جشنواره پسند را آموخته اند- قطعاً ! این انتقادها را وارد نمی دانند بلکه هر آدم اهل فیلم و سینمایی نمی تواند چنین انتقادهایی را بپذیرد.
مشکل ما این است که دچار ضعف نفس و تعارف و رودربایستی و مصلحت بینی های حال به هم زن و کاملاً بیخود هستیم.
کیهانی ها عزیز ، هروقت که خواستند نقدی بر سینمای ایران بنمایند ، همیشه از در تعارف و مصلحت سنجی وارد شدند و همواره به بهانه نقد حرفه ای یا نقد بی طرفانه ، از بیان ضعفهای محتوایی و ضد دینی و هنجارشکنانه و ضد اخلاقی و سکولاریستی حاکم بر فیلمهای سینمای ایران پرهیز کرده اند؛ و حالا که فیلمی مثل نقاب ، در کمال وقاحت و جسارت ، همه ی ارزشها و هنجارهای دینی و اجتماعی را به بازی گرفته و به نوعی تابو شکنی کرده است ، دوستان کیهانی ما عنان از کف داده اند و نمی دانند از چه بگویند و به چه چیز اعتراض کنند.
دوستان و آقایان محترم! انتقاد اصلی دقیقاً به پیکره ی فرهنگی نظام و تصمیم گیرندگان فرهنگی حکومت وارد است. به آنهایی که در صدا و سیما بر میزهای ریاست و مدیریت و معاونت نشسته اند و در فرهنگ و ارشاد نیز.
سینما و تلویزیون در جمهوری اسلامی ایران ، مسیر خود را پیدا نکرده است و همچنان در برزخ میان ارزشها و ضد ارزشها حیران است و گیج می زند.
آنوقت چطور میتوان انتظار داشت که محصولات رسانه ای ( فیلم ، سریال ، انیمیشن ) بتواند در راستای ترویج فرهنگ دینی باشد و نیز در جامعه تاثیر گذار؟
نتیجتاً توصیه ی این حقیر ناچیز به مسئولین فرهنگی آن است که اول تکلیف خودتان را با این مسائل روشن کنید ( این هم یک نمونه دیگر از بلاتکلیفی ! ) و برای این کار ، یکبار هم که شده زحمت بکشید و با اندیشه ها و افکار تئوری پردازان هنر دینی از قبیل سید شهید مرتضی آوینی و مرحوم مددپور و بعضی های دیگر که زنده اند ! آشنا شوید. لاقل برای توجیه خودتان و ما ، که هنوز نفهمیدیم در این مملکت چه خبر است!
پ ن : گیر دادنهای ما به کیهان نه به خاطر دشمنی است ، بلکه تنها روزنامه ای است که در این ممکلت می خوانم و به آن ته مانده امیدی دارم و اگر چه از خیلی چیزها ناامیدم کرده.
وگرنه از نظر من جام جم و ایران و همشهری با شرق یا هم میهن یا اعتماد یا بقیه فرقی ندارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اخراجیهای دوست داشتنی
اخراجیها فیلم ضعیفی است. اما در عین حال قوی هم می تواند باشد.
برای آنهایی که می پندارند هر چه که از آنسوی آبها نازل شود ستودنی است و خدشه ناپذیر ... و برای آنهایی که همه چیز را با استانداردهای پذیرفته شده قیاس می کنند ، این فیلم به احتمال زیاد ، فیلمی است که از ضعفهای بسیاری رنج می برد! اگر چه بیراه هم نمی گویند. چون برای کلمه «فیلم» تعریفی قائل شده اند که تصور چیزی غیر از آن برایشان ممکن نیست.
من اما معتقدم خوبی یک فیلم در این است که مخاطبش را دچار یک درگیری ذهنی کند و او را به مسئله ای خاص متوجه نماید ، و این توجه را با لذت دیدن یک «فیلم» - که اساساً برای سرگرم شدن ساخته شده است – همراه کند.
فرقی نمی کند که آن مسئله خاص چه چیزی است ، خوب است یا بد ، درست است یا نادرست ، همینکه فیلم ، شما را دچار یک چالش فکری کند کافی است ، و از نظر من فیلم خوبی است ، البته به شرطی که از جذابیت آن چیزی کم نشود و به همان میزان لذتبخش باشد. فی المثل فیلم «آتش بس» ، به همین دلیل ، از نگاه من فیلم خوبی است ، اما آن خود آگاهی ای که قرار است در فیلم رخ دهد غلط و نادرست است و از این جهت فیلم مناسبی نیست.
سینما و فیلم اساساً بساخته شده است برای تفریح.شاید بگویید من هم در اینجا در دام قالبها و تعاریف افتاده ام. اما «فیلم دیدن» در همه جای دنیا بیشتر از آنکه برای چیز دیگری باشد برای سرگرم شدن است ، و این یک واقعیت است و یعنی همان چیزی که من به آن معتقدم. من می گویم تعاریف و اصطلاحات را رها کنیم و ببینیم در عمل دارد چه اتفاقی می افتد.
هر زمان عوام الناس که مخاطبان اصلی یک فیلم هستند صرفاً به خاطر درک نوع تدوین یک فیلم یا بازیگری و کارگردانی آن فیلم ، و یا برای مشاهده چگونگی میزانسن ، دکوپاژ و یا لوکیشن ها به سینماها هجوم آوردند ، آن وقت باید گفت اتفاق تازه ای افتاده و فیلمسازان باید با این اتفاق همراه شوند و در فیلم ساختن دقت کنند و همه اصول فنی را راعایت نمایند ، چرا که دیگر مردم خودشان یک پا عضو هیئت داوران جشنواره فجر شده اند! در این حالت فیلمی که به این چارچوبها و مقررات پایبند نباشد مورد استقبال مردم قرار نمی گیرد و صد البته این با واقعیت امروز ما خیلی فرق می کند.
اخراجیها روایتگر یک داستان تکان دهنده است و شاید میشد تکان دهنده تر از آنچیزی که هست باشد.اما مهم آن است که در این فیلم سعی شده تا این داستان زیبا ، به خوبی نشان داده شود و خب به نظرم همین کافی است برای پذیرفتن اخراجیهای مسعود ده نمکی، که اولین قدمش را اینگونه برداشته است.
شاید میشد به جای آنکه فقط یک سید جواد هاشمی بار بچه مثبت های جبهه را به دوش بکشد ، چند نفر دیگر هم -به نوعی- در این نقش سهیم می شدند تا - آنطوری که در این فیلم در آمده - مخاطب نپندارد که به جز یکی دو نفر ، بقیه جبهه ای ها انسانهایی خشک، خشن و مقدس نما بوده اند.
شاید میشد فضاسازیها طبیعی تر انجام میشد و بازیها نیز واقعیتر ... اما با همه این حرف و حدیثها همینکه من و تو اخراجیها را با همه ضعفهایش قبول می کنیم و می پذیریم و با آن همذات پنداری می کنیم نشان می دهد که فیلم مسعود ده نمکی کار خود را کرده است..یعنی همان تاثیر گذاری در عین لذت بردن از آن.
و به همین دلیل من معتقدم اخراجیها فیلم خوبی است . یادتان باشد که گفتم خوب است و نه بهترین!
بسم الله الرحمن الرحیم
ای اخراجیها!
سلام ... خوبید؟ خدا رو شکر.
حال نوشتن نداشتم ، ولی دوستی توی مطلب قبلی حرف از اخراجیها زد و همین باعث شد تا تحریک به نوشتن بشم....
راستش رو بخواهید ما هیچ وقت جشنواره نرفته بودیم.جشنواره فیلم فجر رو می گم.
اما این اخراجیهای ده نمکی پای ما رو به اون باز کرد.
زمان نوجوونی ما یعنی سالهای 75 و 76 مصادف بود با بیرون اومدن هفته نامه شلمچه ، که اگه اشتباه نکنم اولین هفته نامه آقا مسعود ده نمکی بوده.
من از همون موقع از طرفداران پر و پا قرص این هفته نامه بودم و هنوز هم با یادآوری مطالب اون هفته نامه احساس لذت میکنم.
بعد از تعطیلی شلمچه نوبت رسید به هفته نامه جبهه که بنده کما فی السابق ، بلکه شدیدتر شیفته این هفته نامه بودم و هنوز هم که هنوزه آرشیوش رو دارم ( مثل الان که آرشیو یالثارات رو جمع می کنم).
اون هفته نامه رو هم تعطیل کردند و ما تقریباً از کارهای جناب ده نمکی بی خبر بودیم تا اینکه با مستند فقر و فحشا دوباره به خونه دل ما راه پیدا کرد!
بعدش هم کدام استقلال و کدام پیروزی.
اما از اونجایی که ایشون وارد عرصه وبلاگ نویسی هم شد ، این بود که ما از طریق وبلاگ شخصی ایشون متوجه شدیم که این دفعه آقا مسعود قراره فیلمساز بشه..
همین دنبال کردنها باعث شد تا ما لحظه شماری کنیم برای دیدن اخراجیها!
اما چون وارد نبودیم نتونستیم بلیط اخراجیها رو توی زمان مقرر ( یک هفته قبل از جشنواره که بلیط ها رو پیش فروش می کنند ) تهیه کنیم.
این شد که ما شدیم آواره صفهای بی در و پیکر سینماهای جشنواره.
چند بار به امید تهیه بلیط و دیدن فیلم رفتیم اما نشد که نشد . یعنی با اینکه سه چهار ساعت تو صف می موندیم اما از اونجایی که قشر سینمارو مملکت ما ، جزو اقشار فرهیخته بوده و بسیار بسیار با کلاس و روشنفکر تشریف دارند!! همیشه صفها به هم می خورد و ملت بیست سی تایی می ریختند رو باجه!
نمی دونید الان چه داغی روی این دل ما هستش!!
میگن قراره ایام نوروز یا بعد از اون ، اخراجیها اکران بشه منتها کی میتونه تا اون موقع صبر کنه... هان؟
ضمناً حتماً میدونید که اخراجیها منتخب تماشاچی ها شده ولی البته هیئت داوران هرگز معتقد به چنین چیزی نبوده.. و صد البته ما هم معتقدیم گور پدر هیئت داوران!
اخبار بیشتر رو می تونید توی اینترنت سرچ کنید و بینید. البته بگذریم از اینکه همه رسانه ها اخراجیها رو به نوعی سانسور کردند چه این طرفیها و چه اونطرفی ها!
بسم الله الرحمن الرحیم
دین تلویزیونی و حماقتهای ریشه ای !
می خواستم قبلتر از این ،نوشته های زیر رو بنویسم منتها فرصت نشد ، با این حال هنوز هم دیر نشده البته....
اولاً ( خودتون البته مستحضر هستید) اینو بگم که اصولاً اینجانب از صدا و سیمایی ها همچین بگی نگی خیلی زیاد شدیداً متنفرم ! و ازشون دل پری دارم ، خیلی البته.... یعنی از صدر تا ذیل اکثریتشون آدمای بیخود و عوضی ای هستند. آدمای مغرور و از خودراضی و در عین حال احمق و نادان . هیچی سرشون نمیشه جز ادا در آوردن ( البته استثنا هم داره منتها قابل قیاس نیست)
اینکه می بینید اینطوری نوشتم بخاطر اینه که خیلی عصبانی ام.شاید اگه یه وقت دیگه ای بود اینطور نمی نوشتم.
اصلاً من یکی هر وقت که سریال ها یا برنامه های مناسبتی تلویزیون رو می بینم حالم به هم میخوره...نشده تا حالا من یه سریال تلویزیونی ( تو این 15 سال اخیر) ببینم و اعصابم نریزه بهم..بابا این مزخرفات چیه که می سازید..تا کی سطحی نگاه کردن ؟ تا کی کلیشه ای کار کردن؟ تا کی فله ای ساختن ؟...
الغرض اونچه که دوباره من رو وادار کرده تا از سریالهای تلویزیون حرف بزنم پخش سریال جابر بن حیان بوده که ده روز اول محرم از شبکه سه پخش شد.
من که خودم طبق معمول حالم به هم خورد و جز حرص خوردن هیچی نداشت برام. منتها قصد من اینه که یه چیزایی رو برای شما روشن کنم.
این فیلم دو ایراد اساسی داشت.اول فقر محتوایی و مضمونی ، دوم هم نوع کارگردانی و دکوراسیون و بازهای انجام شده.
قبل از اینکه بیشتر توضیح بدم این رو متذکر بشم که من اصلاً ادعایی در مورد نقد سنمایی ندارم و فقط اون چیزایی رو که به ذهنم میرسه بیان می کنم به همین خاطر شایدحرفهام از لحاظ فنی یا کارشناسی دقیق نباشه ولی حداقل محتوای کلامم قابل فهم و درکه.
داستان این فیلم در مورد جابر بن حیانه ( قرار بوده که باشه ) منتها من نمی دونم این چه رسم مزخرفیه که هر وقت میخوان یه فیلمی از یه شخصیت بزرگ بسازند طوری میشه که تنها شخصیتی که گویا توی فیلم زیادیه همون شخصیت بزرگ مورد نظره!
فیلم می سازند به نام امام علی و طوری تبلیغ میکنند که آدم فکر میکنه این فیلم تاریخ زندگی حضرت رو در حد معقولی بیان میکنه ولی وقتی فیلم رو می بینی با اینکه زمان طولانی ای داره منتها شاید نصف بیشترش راجع به کسایی که حتی تاریخ نویسان هم بهشون اینقدر نپرداختند یا بعضی وقتها اصلاً یه داستان ساختگی رو به بهانه جذاب شدن وارد قصه فیلم کردند.
فیلم می سازند به نام امام حسن و باز همون آش و همون کاسه.
فیلم می سازند به نام امام رضا و 70 درصدش راجع به دو تا زن عوضی و ولگرده که تو هیچ کجای تاریخ نیومده ( این حرف ماله مرحوم علی دوانیه) بعد تازه این دو تا زن از عاشقان و شیعیان حضرت هم هستند! جل الخالق!
مرتیکه فخیم زاده عشق فیلم پلیسی داره حالا عقدشو میاد اینجا خالی میکنه. یهو می بینی یه جای فیلم این دوتا خانم از بالای یه تپه همچین چریکی می پرند پایین بعد دوربین هم میره از چه زاویه ای از شون فیلم می گیره!
حالا هم شده جریان این فیلم جابر بن حیان. همه هم و غم جابر شده به هم رسوندن دختره و پسره. یا نصف فیلم حول و حوش دختره و رابطه پسره با اونه.
آخه احمقی که این فیلم رو ساختی فکر کردی 1000 سال پیش هم مثله الان بوده که دختره با کمال پر رویی هر کاری که دلش میخواد بکنه و با هر کس و ناکسی دهن به دهن بشه. اون هم دختر عنوان بصری! طرف شیعه مولا هم هست!
...ادامه دارد.