بسم الله الرحمن الرحیم
از رنجی که می بریم!
«بینابین» بودن خطرش خیلی بیشتره.
اشتباه نکنید. منظور از «بینابین» بودن ، در اینجا ، اعتدال و میانه روی نیست. بلکه منظور بلاتکلیفی و سردرگمیه. همون ضرب المثل که میگه «یا رومی روم ، یا زنگی زنگ».
دکتر علی مطهری رو که میشناسین .فرزند استاد شهید مرتضی مطهری. افکار خوبی دارن. لااقل من باهاش حال میکنم .البته مدتی است که بیشتر در معرض افکار عمومی قرار گرفتند و گرنه تو این مدت از ایشون نام و نشان نبود. این مطلب بالا رو هم ایشون فرمودند. البته کمی واضحتر : «بینابین» بودن ضررش بسیار بدتر از غربی بودن است.
البته خیلی ها با این اندیشه مشکل دارند. منظورم همون صاحبان تریبون و مسئولین فرهنگی و سیاسی کشوره.
*********************
ببینید ، یه مسئله ای هست و اون هم اینه که آقایان متولی امور فرهنگی ( حالا این هم شده یه معضل ، وگرنه فرهنگ که متولی نداره. حالا منظور بنده اونهایی هستند که صاحب نفوذ و قدرت در تصمیمات فرهنگی هستند) کشته مرده ی کارای کلیشه ای هستند. به عبارت بهتر زحمت و حوصله نوآوری و خلاقیت و تحول رو ندارند. همون دردی که همگی به اون مبتلائیم. یعنی حالا اگه من و شما هم به جاشون بودیم هیچ گلی به سر این فرهنگ نمی زدیم که نمی زدیم.
یه نمونه اش - که حالا باعث شد این بحث رو بیارم وسط – در مورد کتاب های شهید مطهریه. چیزی که بنده شدیداً با اون مشکل دارم اینه که این آقایون تا میخوان نمایشگاه کتاب بزنن ، تنها گزینه ای که به ذهن مبتکرشون میرسه کتابای شهید مطهریه. در طرحها و نقشهای مختلف!
تا میگی مسابقه کتابخوانی ، فوری میگن کتابای شهید مطهری!
تا میگی آقا ما شبهه داریم ، با یه ژست متفکرانه میگن برید کتابای شهید مطهری رو بخونین!
بابا دستتون درست. استاد مطهری ، استاد بود،قبول . متفکر بود،قبول . دانشگاهی بود،قبول . با جوون ها سروکار داشت،قبول. اهل پاسخ به شبهات روز بود،قبول . ولی آخه شما هم یه کم منطقی باشید. از زمانه ای که شهید مطهری درش به سر میبرده 30 سال میگذره. اونم چه 30 سالی. هر سالش کلی تحول و دگرگونی.
حالا ما نه. ما رو میگیم نافمون رو با خدا و پیغمبر و انقلاب و ولایت بریدن! ولی یه جوونی که کاری به این حرفا نداره و شما میخواید جذبش کنید یا فرهنگش رو بهش بشناسونید یا مشکلش رو حل کنید که دیگه نمیاد این حرفای 30 سال پیش رو بخونه. اون به یه زبون دیگه نیاز داره.
گفتم که امثال ماها باید بخونیم. ولی فقط برای اینکه غنای فکری پیدا کنیم و بعد بریم با زبون امروز با بقیه حرف بزنیم. یعنی ریشه مون رو بکاریم تو خاکی که امثال مطهری ها توش رشد کردند و بعد میوه ای تولید کنیم که به درد این عصر بخوره.
به عبارت دیگه اگه یه وقتی نمایشگاه کتابی زده میشه باید از نویسندگان جدید و جوان تر که با زبان قابل فهم برای نسل جدید حرف زدن استفاده بشه. برای پاسخ به شبهات هم کتابای خوب خیلی زیاده . کتابایی که برای نسل امروز خیلی بهتر از کتابای شهید مطهریه .
حالا بعضیا اینقدر خشک مغزن که فکر میکنن این یعنی توهین به شهید مطهری. توهین به امام خمینی که کتابهای شهید مطهری رو تایید کرده بود. توهین به انقلاب . حتی توهین به اسلام.جل الخالق!!
حالا تو فکر میکنی من میخواستم چی بگم؟ نمیذارن که. اینقدر آدم رو عصبانی میکنند که رشته کلام از دستت در میره. حوصله ام تموم شده. ولی یادم باشه که بعداً راجع به اون جمله ی ابتدای سخن حرف بزنم. «بینابین» بودن خطرش خیلی بیشتره.
اصلاً همون اول میخواستم درمورد همین حرف بزنم. ولی نشد. شما به گندگیتون ببخشید!
بسم الله الرحمن الرحیم
عین دال لام
«بالعدل قامت السموات و الارض».با شنیدن این جمله توجهت جلب میشه و بعد میبینی که آرم قوه قضائیه روی صفحه نقش بسته.
بعله ، این تیزر تبلیغاتی همایش قوای قضایی کشورهای اسلامی در تهرانه که به میزبانی قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران برگزار میشه.
حالا تو میمونی که بخندی یا گریه کنی. وقتی که ماجراهای اخیر هیچ حیثیتی برای قوه قضائیه باقی نذاشته. بیشتر از همه ماجرای دستگیری 19 دانشجوی دانشگاه شیرازه که حرصم رو در میاره.
بعله « بالعدل قامت السموات و الارض»... ولی چه ربطی به شما داره؟
خواهشاً آبروداری کنین جناب آقای شاهرودی!
بسم الله الرحمن الرحیم
نهضت جنگل
و بهانه ای برای فکر کردن
فرقی نمیکند . دشمن ، دشمن است. خواه روسیه باشد یا انگلیس و یا ایالات متحده! اسلام هم اسلام است. خواه 1400 سال پیش ، خواه 80 سال قبل و خواه همین الان!
البته همیشه راه توجیه باز است ، ولی من هنوز نفهمیده ام امثال «میرزا کوچک خان جنگلی»ها و «نواب صفوی»ها بالاخره کار درستی کردند یا نه ؟ که جانشان را کف دست گرفتند و در زمستان سیاه و خفقان آور سالهای حکومت قلدران نامسلمان و خونریز به خاطر برپایی دین و عدالت قیام کردند.
نمی دانم چرا ولی از وقتی که یادم می آید «نواب صفوی با فدائیان اسلامش» و «میرزای جنگلی با نهضت جنگلش» به بزرگی و نیکی یاد شده اند حال چه تصنعی و چه از روی عشق و علاقه.
اما چیزی که هست ، ما عادت کرده ایم به بزرگداشت کسانی که نه می شناسیمشان و نه راه و رسمشان را درک می کنیم.
ما مشهوریم به «زنده کشان مرده پرست» و انصافاً که برازنده ی چنین صفتی هستیم. البته دیگران هم دست کمی از ما ندارند و می شود گفت این یکی از آن وجوه اشتراکی است که همه مردم کره زمین دارای آنند.
هم اکنون که مصادف است با هشتادمین سالگرد شهادت میرزا کوچک خان ، شاهد گرامیداشت حماسه نهضت جنگل هستیم ، اما اولین چیزی که در این جور مناسبتها سریعاً به ذهن مشوش بنده خطور می کند این است که ما و این آقایانی که فرت و فرت(به کسر فاء!) در حال تبلیغ و تمجید و تعریف هستند ، اگر در آن سالهای سیاه و ظلمانی به سر می بردیم ، چه می کردیم؟چه نگاهی به امثال میرزا کوچک خان ها و نواب صفوی ها داشتیم؟ آیا مشابه آنچه که اکنون می پنداریم به آنها همانند قهرمانان ملی و یا رهبران حماسه ساز دینی و اسلامی و پیروان راستین سیدالشهداء می نگریستیم؟
به نظر شما چرا نهضت هایی از قبیل نهضت جنگل و قیام مسلحانه فدائیان اسلام با مظلومیتی اسف بار و غربتی شگفت آور مواجه شدند؟ چرا کسی به یاری آنان نشتافت؟ مگر 80 سال پیش یا پنجاه سال گذشته که مصادف بود با سالهای حماسه فدائیان اسلام ، در این مرز و بوم شیعه راستین و پیرو حسین علیه السلام کم بود؟ مگر علمای دین در این مملکت نبودند؟ پس چرا فدائیان اسلام و امثال میرزا کوچک خان جنگلی در غربت و بی کسی به شهادت رسیدند و کسی نبود که از آنان حمایت کنند یا دعوتشان را که دعوت به مبارزه در راه خدا بود اجابت کند؟
چرا؟
این اولین و اساسی ترین سئوالی است که با یادآوری وقایع گفته شده من را می آزارد.
حالا ما اینجا می نشینیم و هی گرامیداشت برگزار می کنیم . الکی و بدون هیچ تاملی به بیان احساسات سطحی و زودگذر خویش می پردازیم که بعله میرزا کوچک خان فلان بود و بهمان!
اگر کوچک خان راه درستی را برگزیده بود پس چرا مردم در آن زمان به نهضتش نپیوستند؟ مگر حکومت طاغوت نبود؟ مگر اشغالگران از خدا بی خبر مملکت را به لجن نکشیده بودند؟ مگر فرقی هست بین روسیه یا آمریکا؟ مگر آن موقع حوزه علیمه قم تاسیس نشده بود؟ مگر علمای صاحب فتوا و جهاد از چیزی به نام نهضت جنگل و یا فدائیان اسلام خبر نداشتند؟مگر..
نمی دانم.
اگر جنگلیها و فدائیان راه درستی رفتند پس اکثریت شیعیان در آن سالها چه غلطی می کردند؟ اگر نه ، که این همه بزرگداشت و تمجید و تعریف به خاطر چیست؟
بیایید کمی فکر کنیم؟ آیا همین الان جزء کدام دسته ایم؟ از نسل کوفیانیم یا از نسل زبیر و حبیب بن مظاهر؟ بیایید برای یکبار هم که شده با خودمان صادق باشیم.
ادعا کردن بزرگترین آفت انقلابی هاست. اَه که چقدر ما ادعاهای بیخود می کنیم. حالم به هم می خورد از این همه ادعا....
جمع کنیم برویم کمی بیاندیشیم.بس است این همه ادعا.
یاوران حسین! سربازان امام زمان! شیعیان علی! مجاهدان راه خدا!...
وقتی همه اینها چیزی بیشتر از یک ادعا و لقلقه زبان نیست ، آنوقت یکی مثل من پیدا می شود که همه شان را بخشی از چرندیاتی بداند که عصر امروز بدان مبتلاست!
لطفاً اینقدر چرند نبافید به هم.
همین.