سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به مردم بیاموز و دانش دیگران را فراگیر، تا دانش خود را استوار کرده و آنچه را که ندانسته ای بدانی . [امام حسن علیه السلام]


ارسال شده توسط کمیل در 87/2/26:: 7:18 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

آزادی روح!

 

آزادی چیزی خوبی است.

 هیچ کس منکر آن نیست.

 اما دعواها از آنجایی آغاز می شود که معضلی به نام اشتراک واژه و اختلاف معانی را در نظر نگیریم.

هر آئین و مسلک و جهان بینی ای که دراین عالم وجود دارد ممکن است خود را از طرفداران آزادی بنامد یا بداند...

اما با تعریف خودش.

 و من می گویم ملاکی برای برتری داشتن تعریف این یا آن قوم از آزادی نداریم.

لیبرالیسم (یعنی تمدن غرب ، یعنی ایالات متحده ، یعنی اروپا ، یعنی مدرنیته ) معتقد است آزادی یعنی لاقیدی بدون حد و مرز ، تا جایی که به حریم آزادی های دیگران تجاوز نشود.

خیلی خوب. این هم یک تعریف است مانند هزاران تعریف دیگر از آزادی (البته اگر وجود داشته باشد). اگر چه در هیچ کدام  از ممالک مدعی لیبرالیسم چنین تعریفی از آزادی در صحنه عمل و در تعاملات حکومت و مردم دیده نمی شود. ( و تو بگو بر منکرش ...!).

 چه آنکه حد و حدود آزادی را حکومت تعیین می کند.

و صرف نظر از آنکه تعریف آزادی چه باشد ، در عصر ما  آزادی یعنی آنکه حکومت تا چه میزان به انسانها اجازه می دهد آزاد باشند.

*********

حکومت اسلامی هم خود را طرفدار آزادی می داند. و صد البته با تعریف خودش.

و بهتر است بگوئیم اسلام . چه آنکه شاید بعضی ها فکر کنند حکومت اسلامی یعنی همین جمهوری اسلامی. در حالیکه جمهوری اسلامی هنوز خیلی با حکومت اسلامی فاصله دارد.

حالا تعریف اسلام از آزادی چیست؟

ظاهراً ( پس یعنی هنوز مطمئن نیستیم یا حداقل من مطمئن نیستم ) او هم می گوید آزادی یعنی لاقیدی بی حد و مرز ، البته تا جاییکه به حریم الهی تجاوز نشود.

و از جنبه ای دیگر اینطور می شود : لاقیدی بی حد و مرز ، البته تا جاییکه آزادی های دیگر انسانها را به خطر نیاندازد.

و ظاهراً این جنبه دوم همانند است با تعریف لیبرالیسم. ولی اینطور نیست ؛ خوشبختانه یا متاسفانه!

از این جهت که در اسلام آزادی مجموعه ای از حیطه های مادی و معنوی را شامل می شود.

 و این یعنی اینکه انسانها آزادند تا ذهنشان و قلبشان هم دچار وحشت و ترس و بی ایمانی و هزاران درد بی درمان که فقط و فقط ذهنی و غیرمادیست ، نشود.

و این یعنی اینکه  هیچ انسانی آزاد نیست تا روح انسانی دیگر را آشفته سازد و بیازارد.

و البته همه این ها وقتی معنا می دهد که شما به روح اعتقاد داشته باشی! و صد البته به آزادی آن.

*********

خب با این حال چه کسی می تواند بگوید کدام تعریف آزادی درست است؟

هیچ کس.

پس با این حساب نمی توان هیچ قومی را مؤاخذه کرد.

این از این!

حالا همه این ها را گفتم ، ولی هدفم این ها نبود. شما به چشم یک مانیفست برای آزادی نگاهش کنید ، منتها حرف اصلی من غیر از اینهاست.

یعنی اصلاً کار زیادی با این مفاهیم انتزاعی ندارم.

من همین چیزهایی که دارد اتفاق می افتد را می بینم.

 می بینم که روابط میان دخترها و پسرها - یا شاید هم زن و مردها - جور دیگری شده است. می گویند این همان آزادی است . ولی من و شما (البته اگر با مانیفست من موافق باشید) می دانیم که آزادی - یک چیز - نیست.

از طرفی دیگر خیلی ، خیلی اتفاقات ناگوار رخ می دهد ، که اخبارش را فراوان می شنویم. که مثلاً به فلان دختر که سوار یک ماشین شخصی شده است ، تجاوز شده و او را برده اند یک جایی و ....

یا در فلان شرکت خصوصی ، مدیر شرکت از تنهایی و خلوت استفاده کرده و پرده عفت بانویی را دریده.

خب عکس العمل شما در مقابل اینگونه حوادث چیست؟

حتماً  ناراحت می شوید دیگر؟ من هم ناراحت می شوم. ولی این ناراحتی همیشه با احساسی دیگر همراه است. چه احساسی؟ خب معلوم است. اینکه آن اتفاق نتیجه طبیعی رفتار آن زن یا دختر است.

ما در قوانین اسلامی داریم که زنها و دخترها نباید در جای خلوتی باشند که هیچ کس نمی آید و نمی رود . و صد البته این قانون برای مردها نیز هست. یعنی مردها هم چنین حقی ندارند. در واقع این یک فعل حرام است که شما در خلوت با زن بیگانه ای حضور داشته باشی.

حالا اگر زنی به هر دلیلی این قانون را زیرپا گذاشت و اتفاقی رخ داد ، من اگرچه ناراحت می شوم ولی احساس دیگرم این است که او در رخداد این اتفاق سهیم بوده است .

(و البته بین خودمان بماند کمی هم دلم خنک می شود ؛ وقتی تو ذره ای ارزش برای قوانین الهی قائل نیستی انتظار داری دیگران قائل باشند؟)

البته این قضیه هیچ چیز از مسئولیت حکومت کم نمی کند.

ولی اگر قرار باشد از حکومت اسلامی به خاطر این که به زن یا دختری تجاوز شده بازخواست شود ( که به حق است) این را هم باید از حکومت اسلامی مطالبه کرد که با آن زن و دختری هم که حجاب مورد نظر اسلام را نمی پذیرد برخورد کند. و آن دختر و آن زنی که  قوانین مربوط به معاشرت با مردان بیگانه را شلغم هم فرض نمی کند ، به مجازات برساند.بالاخره این حکومت یک حکومت اسلامی است دیگر.

و باز تاکید می کنم همه اینها در حالی است که شما به روح اعتقاد داشته باشید ، و صد البته به آزادی روح!

 

 

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 87/1/27:: 12:29 صبح

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سیاست بازی و شهیدان کانون رهپویان وصال شیراز

دنبال بهانه میگردم... تا اینکه " بخش ویژه " بیست و سی بهانه ام را جور میکند. با خوشبینانه ترین نگاه می توان قضیه را یک بی خبری ساده دانست ، ولی هرچه باشد ما گوشهایمان مخملی نیست که باورمان شود همه چیز به همین سادگی است.

آنجایی که خبرنگار از ماجرای تغییرات کابینه می پرسد و آقای سخنگو آنرا دروغ سیزده می نامد و در عین حال ، چند روز بعد ، این تغییرات به وقوع می پیوندد!

انگار ماجرای «دروغگویی حاکمان» روند رو به رشدی پیدا کرده است. گویا به موازات پیشرفت   مسئولان ما در استفاده از تکنیکهای روانی و عملیات نرم و جنگ سرد  ، دروغگویی بخش جدایی ناپذیر سیاستمداران شده است . حالا هرطوری که بخواهند تفسیرش کنند، ولی پرواضح است که بعضیها انگار در مقام حافظان نظام ، هر خطایی را جایز می دانند چونکه « حفظ نظام واجبترین واجبات» است!

شاید بتوان از یکی دو مورد گذشت ، ولی وقتی نمونه چنین رفتارهایی را بارها و بارها می شود دید آنوقت است که دیگر نمی توانی دلت را خوش کنی به اینکه آقایان خیلی دلشان برای نظام می سوزد و از همین رو هر گندی را لاپوشانی می کنند ، تا به خیالشان خطری متوجه نظام نشود! جل الخالق از این همه هوش و ذکاوت. که البته می دانیم همه اش به خاطر حفظ موقعیت و جایگاه «خود» است و لاغیر.

**************

 

حادثه تلخ و جانگداز و غم افزایی است، انفجار بمب در حسینیه سید الشهداء کانون رهپویان وصال شیراز و شهادت جمع زیادی از دوستداران و عاشقان اهل بیت و مدافعان حریم ولایت.

از خدا می خواهیم تا با صبری عطا شده از دریای بیکران لطف و رحمتش ، شفا بخش دلهای خونبار و شکسته ی خانواده های شهدا و مصدومین این واقعه دردناک باشد.

حالم شده درست مانند پنجم محرم 1383. آنوقتی که خبر آوردند مسجد ارگ در آتش سوخته و عزادارن حسینی در هنگامه ی اقامه نماز در وقت فضیلت به آسمان عروج کردند. آن روزها خیلی برایم دیوانه کننده بود. نمی دانید چه حس عجیبی به آدم دست می دهد وقتی جایی که همیشه دوستش داشتی و البته خیلی عادی در کنارش زندگی می کردی ، محمل عروج دوستانی که همیشه از دیدنشان و از بودن در کنارشان لذت می بردی شود و به این ترتیب نالایقی و بیچارگی ات بیشتر به چشم بیاید.

حالا داستان دوباره تکرار شده. از وقتی که کانون رهپویان را شناخته ام ، احساس کردم که محفل دلچسب و دلپذیری است با آدمهایی دلپذیرتر. اگر چه همه اش از دور و در این دنیای مجازی بوده ولی با این حال احساس برادری و اخوت این چیزها سرش نمیشود.

از وقتی خبر این وقعه دردناک را شنیده ام دوباره غصه های همیشگی به سراغم آمده. بی لیاقتی ، غفلت ، عادت به روزمرگی ، گناه و معصیت ، ندیدن راه های رسیدن به خدا و هزاران هزار درد بی درمان دیگر.

ما را رها کنید در این درد بی شمار...

 

« پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب در پی حادثه جانگداز در کانون رهپویان وصال شیراز

 بسم الله الرحمن الرحیم

حادثه غم انگیز و تاسف بار در کانون رهپویان وصال که به پرواز شهادت گونه جمعی از آن شیفتگان وصال دوست و زخمی شدن جمع بیشتری انجامید اینجانب را مصیبت زده کرد.تسلای من به عزاداران این حادثه تلخ و نیز به آسیب دیدگان وعده پاداش الهی به صابران است که فرمود: اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه.از خداوند متعال صبر و سکینه برای دل های مصیبت دیده، و رحمت و غفران برای عزیزان درگذشته، و شفای عاجل برای مجروحان مسئلت می کنم و از مسئولان می خواهم که وظایف خود در پیگیری این حادثه را با اتقان و سرعت لازم انجام دهند.

والسلام علی عبادالله الصالحین

سیدعلی خامنه ای

26 / فروردین / 1387 »

---------------

پی نوشت:

1- تاکید مقام معظم رهبری بر کلمه «شهادت» و نیز استفاده از  عبارت « کانون رهپویان وصال » به جای آنکه مثل سایر رسانه ها به خصوص تلویزیون که فقط می گفتند «حسینیه ای در شیراز» خیلی قابل تامل و معناداره. اگر کسی در این دو روز اخبار رو از خبرگزاری ها و سایتها دنبال کرده باشه میتونه بفهمه که من چی میگم. تقریباً همه سایتها از اینکه کلمه شهادت رو بیارن ابا داشتند.

2- بحث راجع به حواشی این اتفاق دردناک و نامردی ها و حسادتها و جنایتهایی که رخ داده باشد برای بعد. فعلاً آقایان مسئول در حال بررسی اند تا چگونه دروغی ببافند که هم ملت باروشان بیاید و هم آنطرفی ها بامبول درنیاورند! دستتان درد نکند که اینقدر نظام را حفظ می کنید!

3- راستی این لطیفه را هم محض رضای خدا بخوانید:

مشاور استاندار فارس در امور ایثارگران گفت: شهید نامیدن کشته شدگان باید با نظر شورای تامین و اداره اطلاعات باشد.

به گزارش خبرنگار مهر در شیراز، سعید گردشی، پیش از ظهر امروز در جریان گردهمایی ایثارگران فارس با بیان اینکه البته توافقاتی برای اختصاص قطعه ای در بخش شهدای دارالرحمه شیراز به کشته شدگان صورت گرفته گفت: شهید محسوب کردن بر اساس قوانین و دستورالعمل های موجود صورت می گیرد ضمن اینکه نباید با این واقعه احساسی برخورد شود.

وی ادامه داد: بر اساس قوانین، مصادیق شهادت در جبهه های نبرد با دشمنان، انفجارات و یا تخریب حاصله از بمب گذاری است.

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 86/12/29:: 12:10 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 عیدی که نوید بخش زوال است!

 

هر بار که دوره ای از زمان به پایان و آغازی دوباره می رسد دلگیری و افسردگی گریبانگیرت می شود. راز آنکه جمعه ها دلتنگ می شوی همین است.

 حالا بعضی ها فکر می کنند خیلی عاشقند و دلگیری غروب جمعه شان به خاطر نیامدن یار غائب است...

شاید هم باشد.

. ولی مال ما که از این جنس نیست. دلگیری ما به خاطر همان دوره ای است که به پایان رسیده و تو به یاد می آوری هفته ای گذشته و از فردا دوباره روز از نو روزی از نو. شنبه آغاز دوره ای دیگر است و نشانی از به باد رفتن عمر.

دوره های اینگونه برای آدمها متفاوت است .یکی هر ده سال یکبار ، آنهنگام که در آستانه تحویل سال یازدهم است ، آهی می کشد و بر عمر گذشته خویش افسوس می خورد. دیگری در پایان هرسال و یکی هم هر هفته و خوش به حال آنکه هر روز چنین حسی می یابد و خوشتر به حال آنکه هر لحظه اش سرشار از این یادآوری و نهیب هولناک است تا بداند که این عمر واقعاْ گرانمایه تر از آنست که فکرش را بکنی.

اکنون که در لبه پرتگاه تحویل سال نو هستیم غریبترین احساسهای دنیا به سراغت می آید. مخصوصاْ آنکه فکر کنی داری به پیری نزدیک می شوی. تویی که از پیری خیلی می ترسی و اصلاْ از خدا خواسته ای که جوانمرگ شوی و رنگ پیری را نبینی!

با این حال فکر می کنید نو شدن سال ، آنهم برای کسی مثل من که لحظه لحظه عمرش در حال تباه شدن است تبریک گفتن و تبریک شنیدن دارد؟!

----------------------------------------------

پی نوشت:

وقتی اینها رو می نوشتم یه دوست به مناسبت تبریک عید اینو واسم اس کرد:

بی تو بهار یعنی پاییز...

تقویم به گور پدرش می خندد!

به من که خیلی چسبید.جون تو!

 

 

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 86/11/25:: 12:22 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یک هفته نامه

           یک ماهنامه

                      یک کتاب 

 

خب ، وقتی حوصله نوشتن ندارم ..... وقتی سرم شلوغه ، توقع دارید چی کار کنم؟

 من از زورکی نوشتن بدم می آد. هروقت دلم راضی شد می نویسم.

حالاشم زوق زدگی بیش از حدم باعث شد که بیام و چیزی بنویسم. زوق زدگی به خاطر این چند قلم کالای خفن فرهنگی!

****************ماهنامه صبح دوکوهه

مسعود ده نمکی یه بار دیگه دست به قلم شده انگار. «صبح دو کوهه» ماهنامه ی جدید ده نمکی است.البته من شماره دومش رو تونستم تهیه کنم .برای شماره اول ، هر چقدر که گشتم گیرم نیومد.حتماً بخرید و بخونید.کاری به خوب و بدش ندارم. جریانساز بودن این ماهنامه ، مهمترین دلیل برای خوندن اون هستش.مثله ماهنامه «سوره» سابق یا «راه» فعلی.

من به چندین و چند دکه سر زدم ولی اکثراً نداشتند.به نظر میرسه توزیع مجله باید قویتر بشه ، حتماً.

 

«گزارش جامعه» هفته نامه ی جدیدی که تازگی ها منتشر شده.هفته نامه گزارش جامعه این بار هم کلی گشتم تا تونستم شماره اول رو پیدا کنم. (پیروزی- کیوسک کنار ایستگاه اتوبوس چهارراه کوکاکولا!).به قول خودش هفته نامه ای برای نسل دوونیم!

خوشحالی من از دیدن این دو قلم کالای هفتگی و ماهانه قابل بیان نیست.

امیدوارم شما هم از این شیرینی بی نصیب نمونید.

********

این روزها رمان جدید «سید مهدی شجاعی» بدجور من رو داغونطوفان دیگری در راه است کرده. خیلی خیلی عجیبه داستان این رمان. باید بخونید تا متوجه حرف من بشید. احساس تضاد و دوگانگی و معلق بودن در هوا و سرانجام دیوانگی از شایع ترین حالات خوانندگان این رمانه. حتماً بخونیدش. حتماً ....البته یه کم گرونه ( میگن به خاطر بالا رفتن قیمت کاغذه) ولی می ارزه ، به نظرم.

بارها سر خوندنش بغض کردم و بعضاً اشکم در اومد.

با تمام این اوصاف یه چیز این رمان ایراد داره به نظر من . و اون باورناپذیری شخصیتها ست. فضای داستان ، فضای قبل از انقلابه ، ولی دیالوگها و ترسیم وقایع ، به زمان ما نزدیکتره ، انگار.

جملاتی که از زبان یک مرد بازاری ( حاج امین) یا یک زن رقاصه که دو سه سالی توبه کرده ، بیان میشه اصلاً بهشون نمیخوره.

ولی به هر حال واقعیت اینه که هر رمان خوبی میتونه ایراداتی داشته باشه. 

 

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 86/10/25:: 9:11 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خوشحالیم از آمدنت...ماهنامه فرهنگی- تحلیلی  راه

 

«سوره» دوباره (برای چندمین بار!) متولد شد.

 البته «سوره» که همچنان به حیات بی خاصیت خویش ادامه می دهد ولی «سوره ی ما» حیاتی تازه یافته است.

اسمش را عوض کرده اند...خیالی نیست. «راه»  همان «سوره» است برای ما. با همان هیئت تحریریه «سوره دوره چهارم».

این نام را خوب به خاطر بسپارید :« دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی»

 

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 86/9/14:: 8:24 عصر

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

از رنجی که می بریم!

 

«بینابین» بودن خطرش خیلی بیشتره.

اشتباه نکنید. منظور از «بینابین» بودن ، در اینجا ، اعتدال و میانه روی نیست. بلکه منظور بلاتکلیفی و سردرگمیه. همون ضرب المثل که میگه «یا رومی روم ، یا زنگی زنگ».

دکتر علی مطهری رو که میشناسین .فرزند استاد شهید مرتضی مطهری. افکار خوبی دارن.  لااقل من باهاش حال میکنم .البته مدتی است که بیشتر در معرض افکار عمومی قرار گرفتند و گرنه تو این مدت از ایشون نام و نشان نبود. این مطلب بالا رو هم ایشون فرمودند. البته کمی واضحتر : «بینابین» بودن ضررش بسیار بدتر از غربی بودن است.

البته خیلی ها با این اندیشه مشکل دارند. منظورم همون صاحبان تریبون و مسئولین فرهنگی و سیاسی کشوره.

*********************

ببینید ، یه مسئله ای هست و اون هم اینه که آقایان متولی امور فرهنگی ( حالا این هم شده یه معضل ، وگرنه فرهنگ که متولی نداره. حالا منظور بنده اونهایی هستند که صاحب نفوذ و قدرت در تصمیمات فرهنگی هستند) کشته مرده ی کارای کلیشه ای هستند. به عبارت بهتر زحمت و حوصله نوآوری و خلاقیت و تحول رو ندارند. همون دردی که همگی به اون مبتلائیم. یعنی حالا اگه من و شما هم به جاشون بودیم هیچ گلی به سر این فرهنگ نمی زدیم که نمی زدیم.

یه نمونه اش  - که حالا باعث شد این بحث رو بیارم وسط – در مورد کتاب های شهید مطهریه. چیزی که بنده شدیداً با اون مشکل دارم اینه که این آقایون تا میخوان نمایشگاه کتاب بزنن  ، تنها گزینه ای که به ذهن مبتکرشون میرسه کتابای شهید مطهریه. در طرحها و نقشهای مختلف!

تا میگی مسابقه کتابخوانی ، فوری میگن کتابای شهید مطهری!

تا میگی آقا ما شبهه داریم ، با یه ژست متفکرانه میگن برید کتابای شهید مطهری رو بخونین!

بابا دستتون درست. استاد مطهری ، استاد بود،قبول . متفکر بود،قبول . دانشگاهی بود،قبول . با جوون ها سروکار داشت،قبول. اهل پاسخ به شبهات روز بود،قبول . ولی آخه شما هم یه کم منطقی باشید. از زمانه ای که شهید مطهری درش به سر میبرده 30 سال میگذره. اونم چه 30 سالی. هر سالش کلی تحول و دگرگونی.

حالا ما نه. ما رو میگیم نافمون رو با خدا و پیغمبر و انقلاب و ولایت بریدن! ولی یه جوونی که کاری به این حرفا نداره و شما میخواید جذبش کنید یا فرهنگش رو بهش بشناسونید یا مشکلش رو حل کنید که دیگه نمیاد این حرفای 30 سال پیش رو بخونه. اون به یه زبون دیگه نیاز داره.

گفتم که امثال ماها باید بخونیم. ولی فقط برای اینکه غنای فکری پیدا کنیم و بعد بریم با زبون امروز با بقیه حرف بزنیم. یعنی ریشه مون رو بکاریم تو خاکی که امثال مطهری ها توش رشد کردند و بعد میوه ای تولید کنیم که به درد این عصر بخوره.

به عبارت دیگه اگه یه وقتی نمایشگاه کتابی زده میشه باید از نویسندگان جدید و جوان تر که با زبان قابل فهم برای نسل جدید حرف زدن استفاده بشه. برای پاسخ به شبهات هم کتابای خوب خیلی زیاده . کتابایی که برای نسل امروز خیلی بهتر از کتابای شهید مطهریه .

حالا بعضیا اینقدر خشک مغزن که فکر میکنن این یعنی توهین به شهید مطهری. توهین به امام خمینی که کتابهای شهید مطهری رو تایید کرده بود. توهین به انقلاب . حتی توهین به اسلام.جل الخالق!!

 

حالا تو فکر میکنی من میخواستم چی بگم؟ نمیذارن که. اینقدر آدم رو عصبانی میکنند که رشته کلام از دستت در میره. حوصله ام تموم شده. ولی یادم باشه که بعداً راجع به اون جمله ی ابتدای سخن حرف بزنم. «بینابین» بودن خطرش خیلی بیشتره.

اصلاً همون اول میخواستم درمورد همین حرف بزنم. ولی نشد. شما به گندگیتون ببخشید!

 

 

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 86/8/4:: 4:7 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

انگار گمشده ایم...

 

  مثل یه بچه ... باباش دستاشو گرفته تا از بازار ردش کنه...

            اما ویترین مغازه ها گولش زد!

              دست باباشو ول کرد ... و گم شد!

                      خیال میکرد باباش گم شده!

                                خودش گم شده بود!

حالا فکر میکنی امام زمان غائبه یا تو ؟!

------------------------------

 

مدتی انگار اینجا رو خاک برداشته!

 از خدمت اون دسته دوستانی که با دیدن پست تکراری تو این مدت ،  حالشون گرفته شده ، پوزش می طلبم ؛ و اون بخش از رفقایی که از این مسئله خوش خوشانشان شده هم حق دارند البته! ولی بدانند که دوام ندارد این خوشی.

عجالتاً عرض میشود که این وضعیت بغرنج تداوم دارد تا دو سه ماه دیگر ، متاسفانه...

و این بخاطر مشغله ای است که پیش آمده.با این حال مطمئناً اینجا دوباره به روال سابق بر میگردد وشاید هم بهتر! انشاءالله البته...

 

حلال کنید! 

 

 

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 86/7/12:: 10:42 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

جواب استخاره!

در راهپیمایی شرکت کنید ، لطفاً!

اگر دین نداریم لااقل آزاده باشیم....

اگر دین داریم که دیگر جای هیچ حرفی نمی ماند...

به همین سادگی!

 

 

 

 

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 86/6/7:: 11:47 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تو هنوز تنهایی     

لا به لای چراغانی کوچه ها و در میان شلوغی خیابانها ، گویا تنها این تو هستی که غریبه ای.داستان ما همان داستان نمک خوردن و نمکدان شکستن است.

مثلاً تولد توست و به بهانه ی بزرگداشت توست این همه هیاهو ، ولی حالا حتی در قلبشان هم راهت نمی دهند چه برسد به خیابان هایی که چشم نوازی چراغانی هایش و عشوه گری شیطانهایش جایی برای تو باقی نگذاشته است.

اگر چه در و دیوار را به نام تو نقشینه زده اند و لیکن به همان سادگی که کاغذهای زیر پا افتاده ی مزین به نام تو را لگد مال می کنند ، از کنار هر چیزی که بوی تو را می دهد عبور می کنند. انگار نه انگار که تو وجود داری و حاضری و همه چیز را احساس میکنی.

درست زیر پرچم های تو ، بر سر کوچکترین اتفاقی با هم گلاویز می شوند و معلوم نیست چرا کسی به کسی رحم نمی کند.

فقرا و بیچارگان همچنان در بیچارگی خود دست وپا می زنند و این روز و شب ها نیز هیچ توفیری برایشان نمی کند جز آنکه حسرت نداشته هایشان بیشتر می شود.

مایه داران با آخرین مد روز خیابان ها را گز می کنند و به یکدیگر فخر می فروشند و دخترکان تازه به دوران رسیده حیا و عفت را به حراج می گذارند و مرد و زن چونان گوسفندان بی عقلی در هم می لولند و اختلاط را به بهانه ی جشن و شادی برای تو توجیه می کنند.

و ما دلمان خوش است که جشن گرفته ایم و همه جا چراغانی است و شیرینی و شربت می دهیم و تعطیلات را خوش می گذرانیم و ... صد البته ما بی تقصیریم!

 

***************

 

گفته اند « افضل الاعمال انتظار الفرج » و شما هم لابد در تفسیر این روایت حرف زیاد شنیده اید. من اما هنوز هیچ درک درستی از این روایت پیدا نکرده ام.

اگر بگویید انتظار فرج یعنی اینکه تقوا را رعایت کنیم و حلال و حرام را محترم شماریم ، پس چه فرقی است میان آنان که در زمان غیبت نمی زیسته اند و ما که در زمان غیبت به سر می بریم؟همیشه و در همه حال تقوا بهترین عمل است و مومنین در همه حال باید پرهیزکار باشند.چه امام معصوم غائب باشد و چه حاضر.

اگر منظور این حدیث همان رعایت تقوا باشد ، چرا نگفته است «افضل الاعمال تقوی الله».

پس داستان حتماً چیز دیگری است. انتظار فرج خود یک عمل جداگانه ای است که می تواند جزئی از تقوای الهی باشد ولی نمی توانیم بگوئیم که انتظار فرج یعنی همان رعایت تقوا. چون احادیثی وجود دارد مبنی بر اینکه مومنان آخرالزمان و آنهایی که در زمان غیبت ایمانشان را حفظ میکنند مرتبتی بالاتر از پیشینیان دارند و این نشان دهنده ی تفاوتی است که انتظار فرج با موضوعی به نام تقوا دارد.

تقوا کلیتی است که در همه حال و در همه جا باید رعایت شود و انتظار فرج مسئله ی خاصی است که محدودیت زمانی داشته و مختص مومنان آخرالزمانی است.

 

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 86/5/24:: 2:23 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

  

 

 

 

  پرونده ساختن نشان دهنده ی نظم و دقت است ، و از آنجایی که ما در این مقوله بسیار منظم و دقیق هستیم بر آن شدیم تا دست به پرونده سازی بزنیم ، یعنی بزنم.

 پرونده هایی برای موضوعات مختلف ، با انتخاب موضوعی خاص بر اساس حس موجود! برای هر پرونده.

این کار ، یعنی همین پرونده سازی ، دو عدد مزیت دارد.لااقل برای من. گفتم من ، چونکه خسته شدم از این همه مطالعه پراکنده و بی هدف که نتیجه اش میتواند به خنثی شدن همه ی تلاش ها و زحمات کشیده و نکشیده ، منجر شود. خیلی وقت است که به دنبال مطالعه ی هدفمند و گزینشی هستم تا موضوعات مورد علاقه را با احتساب حس و حالی که وجود دارد ، به سرانجامی مطلوب و به درد بخور برسانم.حالا فکر کنم بالاخره این وبلاگ نویسی هیچ فایده ای که نداشته باشد در این مورد خاص به دردم می خورد و می تواند آرزوی چندین و چند ساله ام را برآورده سازد.

 از آفتهای مطالعه یا به عبارتی انسانهای اهل مطالعه ، همین پراکنده خوانی و واگرایی موضوعات مورد مطالعه است که علتش چیزی نیست جز بی هدف بودن مطالعه ، یعنی خواندن برای علاقه یا خواندن برای دانستن و اینکه چه هست و چه نیست زیاد توفیری ندارد.این جور مطالعه اگر چه خودش کلی خوب است ولی نتیجه اش زیاد جالب نیست. من که خوشم نمیاید.بعد از سالها مطالعه ، نتوانی راجع به موضوع خاصی که مورد علاقه ات هم هست مقاله ای یا کتابی بنویسی و یا سخنی برانی.

 دومین مزیت پرونده سازی ، بازهم لااقل برای من ، این است می توانم آرشیوی از مطالب مفید و در ذهن مانده ام داشته باشم که حالا مکتوب شده است و خیالت جمع است که بر باد نمی رود.اینطوری هروقت که نیاز باشد می توانم همه را یکجا مرور کنم ، و یا اگر موردی پیش آمد که نیاز به شناساندن افکار و عقاید شخصی ام باشد می توانم لینک پرونده ای خاص را ارائه کنم و دیگر نیازی نباشد راجع به هر موضوعی با هر چند نفری که نیاز باشد جداگانه بحث کنم و تکرار مکررات.

 البته همه ی اینها در صورتی است که مشکلی پیش نیاید ، ولی آنچه که با خودم وعده کرده ام این است که مدت زمان هر پرونده نامعلوم باشد تا راحت تر بتوانم آن را پیگیری کنم. این یعنی اینکه شروعش ممکن است با من باشد ولی پایانش دیگر با باری تعالی است! و ضمناً ممکن است در طول مدت زمان یک پرونده ، پست هایی غیر مرتبط هم نوشته شود.

 نکته ضروری این است که تمامی چیزهایی که راجع به موضوعات مختلف گفته می شود مربوط به دغدغه های شخصی بنده است که چیزی نیست جز ارتباط دین با آن موضوعات. به عبارتی مسئله ی مهم برای من دینداری در جهان امروز است. به همین دلیل ممکن است در هر موضوع استناداتی به منابع دینی داده شود ولی این هشدار مهم را می دهم که کسی فکر نکند اسلام  حتماً این چیزی است که من می گویم.

نظرات بنده ممکن است برای خودم درست و صحیح باشد چونکه برای آن فکر و زحمت کشیده ام و اگر به درستی اش ایمان نداشتم که دیگر آن را به عنوان عقیده ی شخصی مطرح نمیکردم ، ولی این را هم می دانم که ممکن است این آراء و نظرات ، مطابق با حقیقت نباشند و خواننده ای که شما باشید  نباید به سادگی آنها را به عنوان اصولی مسلم و خدشه ناپذیر بپذیرید.

 بنابراین بنده هیچگاه خودم را به عنوان نماینده ی اسلام ندانسته و این مکان را تریبونی برای دین نپنداشته و از شما هم می خواهم که چنین نپندارید.

 بیاندیشید که نوشته هایی را از یک بنده ی گنهکار خدا می خوانید که فکر می کند حرفهایش درست است و به آنها اعتقاد دارد و ممکن است تا لحظه ی مرگ هم با همین اعتقادات بمیرد و آن دنیا عذرش موجه باشد که به عقل او چیزی بیشتر از این نرسیده بود و او هر آنچه که در توانش بود به کار بست.البته یک خورده کمتر!

 پس منتظر اولین پرونده باشید....

 

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

   1   2   3      >
درباره
صفحات دیگر
تبلیغات در سایت