سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] از خدا بترسید ، ترسیدن وارسته‏اى که دامن به کمر زده و خود را آماده ساخته ، و در فرصتى که داشته کوشیده و ترسان به راه بندگى تاخته و نگریسته است در آنجا که رخت بایدش کشید و پایان کار و عاقبتى که بدان خواهد رسید . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط کمیل در 86/5/1:: 6:8 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

به اسم دموکراسی

نوام چامسکی :

« اوضاع ملت آمریکا درست همانند اوضاع ملتی است که تحت سیطره ی حکومتی استبدادی است... اگر در کشورهای دیکتاتوری یا در کشورهای تحت سلطه ی پادشاهان و اسقف های آدم کش ، فردی به ابراز عقیده بپردازد مشکلات زیادی برایش به وجود می آید و احتمالاً سرنوشتی همچون اعدام در انتظارش خواهد بود ، اما در کشورهای غربی ، دیکتاتوری حاکمان طور دیگری است و آن اینکه اگر شما حقیقت را بگویید گرفتار نخواهید شد چرا که اصلاً قادر نیستید که چنین کاری انجام دهید... در غرب نه تنها نمی توان حقیقت را بیان کرد بلکه نمی توان حتی درباره ی آن فکر کرد....

نظام آموزشی در آمریکا به گونه ای است که به مردم اجازه ی تفکر در مورد برخی مسائل ، مثل موضوعاتی که منافع هیأت حاکمه را تهدید می کند ، نمی دهد و مردم ایالات متحده در برابر دروغگوئیها سکوت اختیار می کنند.»

 

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 86/4/17:: 12:23 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ظاهربین نباشید ، لطفاً !

 

قبل نوشت:این نوشته ظاهراً خیلی طولانی شده ، ولی از آنجایی که نباید ظاهر بین باشید، ابتدا بخوانید و بعد قضاوت کنید! حقیقتش این است که چون فونتها درشت است و فاصله ی بین خطوط زیاد ، اینگونه کش آمده است. باور کنید.

*********************************

مدتی است سوژه های مختلفی برای نوشتن ، همچون تگرگ بر مغزم شارش می کنند ( شارش تگرگ! یک نسبت نامتقارن اضافی است ، خرده نگیرید خواهشاً ، ای اساتید فن و ادب! ) و اگر چه نمی خواهم این فرصتها را از دست بدهم اما ... از دست می دهم.

اما حالا یک جرقه کافی است تا موضوعی برای نوشتن پیدا شود. اینجانب با بعضی جملات به ظاهر حکیمانه و مثبت که این روزها زیاد رواج پیدا کرده اند و در واقع بر خلاف ظاهرشان ، کاربردی منفی و زشت دارند به شدت مشکل دارم و پذیرفتن آنها و به کاربردنشان را ناشی از منفعل بودن و کم آوردن و نفهمیدن و اپیدمی همرنگ جماعت شدن ، می دانم.

 مثل اینکه می گویند « حکومت نباید در حریم خصوصی مردم وارد شود »، اگر چه اصل آن درست است ولی بستگی به این دارد که منظورتان از حریم خصوصی چه باشد و صد البته خیلیها که مدعی چنین ادعایی هستند حریم خصوصی را عمومی تر از آنچه که باید فرض می کنند.

 یا این عبارت فیلسوفانه که نمی دانم چه کسی اختراع کرده که می گویند « باید به عقاید دیگران احترام بگذارید هر چند مخالف عقاید شما باشد» . فی المثل آیا عقاید هیتلر در مورد برتری قوم آریایی و یا نژادپرستی حکومتهای آپارتاید و قوم صهیون و یا اعتقادات گروهکهای القاعده و طالبان و ایضاً آراء فیلسوفان و اندیشمندان کافر و ضد دین و سکولاری مشرب غرب را باید محترم بشماریم؟ صهیونها غیر خودشان را پست تر از حیوان می دانند ، آنوقت این اندیشه کجایش احترام دارد؟؟؟

 مگر اینکه بپذیریم بعضی از اندیشه ها قابل احترامند ، و اینجاست که پای جهان بینی هر شخص به میان می آید و ... با این پیشفرض اساساً اصل قضیه منتفی خواهد بود. بنابراین بهتر است بگوییم « عقیده ی هر کسی برای خودش محترم است. فقط خودش ».

اما حالا ، چیزی که این بار مرا به نوشتن واداشته این سخن قصار است که فرموده اند : « نباید به ظاهر آدمها نگاه کنیم بلکه باطنشان مهم است ».

خب این جمله ی زیبا ، چیزی است که سراسرش پر است از ایهام و ابهام . چند پهلو حرف زدن ، هنر کسانی است که می خواهند عقاید نادرست خودشان را به من و شما قالب کنند ، و ما هم چه زود گول می خوریم.

 چونکه حاضریم پرستیژمان را به بهای فدا شدن هر حقیقتی حفظ کنیم ، و چقدر من از این افاده های مدرن و امروزی حالم به هم می خورد و نیز از آنهایی که دینداری را به بهای جذاب شدن خودشان و خوش آمد دیگران در حد یخ ترین موضوعات جامعه پایین آورده اند و خودشان را امروزی ترین آدم روزگار می پندارند.

بررای این جمله حداقل سه حالت مختلف را می توان در نظر گرفت.

یک وقت است که  شما اصولی غیر مادی و اخلاقی را برای خودتان به عنوان ارزش در نظر گرفته اید و به آن احترام می گذارید. مثلاً شخصیت اجتماعی ، رفتار اجتماعی یا آداب و رسوم افراد. حال اگر کسی در ظاهر به این گونه ارزشها پایبند باشد شما می توانید به دو صورت عکس العمل نشان دهید . یا به ظاهر دلخوش می کنید و شخصیت فرد مزبور را محترم ارزیابی می کنید یا ظاهر برایتان یقین آور نیست و سعی می کنید تا از حقیقت ماجرا با خبر نشده اید به او اعتماد نکنید.

یک وقت است که برای شما ارزشهای اخلاقی مهم نیست. بلکه مثلاً ثروت یا مکنت مالی فرد مهم است. در این صورت اگر ظاهر شخصی ، نشان دهنده وضعیت مطلوب مالی اش باشد برایش احترام قائلید و اگر نباشد ، نه. در اینجا هم این امکان وجود دارد که ظاهر دیگران غلط انداز باشد و فقیری در پوسته ی اغنیاء ظاهر شود و بالعکس.

اما حالت سوم چیز دیگری است. در این وضعیت ، آنچه  که برای شما مهم است و دارای ارزش ، این است که انسانها با ایمان و اهل تقوا باشند . حال ممکن است فردی از ارزش اجتماعی پایین یا آداب و رسوم بی اعتباری برخوردار باشد و یا اینکه فقیر و ناچیز و درمانده باشد ولی در عین حال انسانی پاک سیرت و با تقوا و مومن باشد. در این حالت  چیزی که برای شما مهم است ظاهر نیست ، بلکه اعتقاد قلبی ، اندیشه و کردار مبتنی بر ایمان آن شخص است.

خب . واضح است که اکثر ما اصل سوم را پذیرفته ایم و قبول داریم. خب حالا ببینیم با وجود این باز هم می توان در همه جا گفت که ظاهر افراد مهم نیست و به باطنشان باید توجه کرد.

من معتقدم نه. ایمان یک امر درونی است که علاوه بر آن در عملکرد انسانها یا همان ظاهرشان تجلی پیدا می کند. به عبارتی هر انسان خوش صورتی نمی تواند نیکو سیرت باشد اما هر انسان نیکو سیرتی حتماً خوش صورت است . و منظورم از صورت نه چهره ، بلکه عملکرد و رفتار و ظاهر کلی آدمهاست.

به این جملات دقت کنید:

- هر کس به اجانب شبیه شود از ما نیست. مانند یهود و نصاری عمل نکنید.یهودیان با انگشتان و نصرانی ها با کف دستشان سلام می کنند.(1)

- هر کس شبیه به قومی شود در زمره ی آنان خواهد بود.(2)

بر اساس اصول دینی ، مومنین علاوه بر مراعات مسائلی که صرفاً با درون انسانها سر و کار دارد بایستی اصول و قواعدی را  در رفتارهای روزمره و سکنات همیشگی خویش رعایت کنند. و در رعایت این اصول فرقی نیست. به همان میزان که حسادت و کینه ورزی زشت و ناپسند است بی غیرتی و سکوت در برابر ظلم و نهی از منکر نکردن و بی تفاوتی در مقابل گناه و عصیان آشکار ، زشت و ناپسند است.

به همان میزان که نماز خواندن مهم و ضروری است ، تراشیدن ریش مزموم و ناپسند است.

در دین ما اصول و قواعدی برای رفتارهای اجتماعی و پوشش ظاهری بیان شده است که رعایت آنها هم مانند روزه گرفتن و نماز خواندن مهم است.

تیپ زدن مانند فلان هنرپیشه ی غربی و آرایش مو و صورت غیر متعارف ، مصداق همان چیزی است که گفته شد : هر کس شبیه به قومی شود در زمره ی آنان خواهد بود.

از جمله تلویزیون ماست.حالا ما افتاده ایم به دوره ی گیر دادن به صدا وسیما و از آنجایی که مشکلات بینشی و دانشی صدا وسیما ریشه ای تر از این حرفها ست ولی در این مسئله هم صدا وسیما آشکارا در بیراهه بیتوته کرده است.

بارها دیده ایم که دوستان صداوسیمایی خواسته اند یک جوری دختران و زنان بد حجاب یا به قولی بی حجاب را معتقد به اصول دینی نشان دهند. فی المثل در عزاداری ها یا تشییع جنازه ی شهدای مظلوم ، درست وقتی که آنطرف مردم دارند شهدا را حمل می کنند ، در این سو ،  دوربین صدا وسیما بر چهره خوش آب و رنگ یک خانم ژیگولی که در حال اشک ریختن است زوووووم می کند و خبرنگاری شروع می کند از احساسات درونی این خانم سئوال کردن و کسی نیست بپرسد آخر تو با آن زلف های پریشان برباد رفته و آن مانتوی چسبناک و تنگ چگونه از کسانی دم میزنی که قریب به اتفاق در وصیت نامه هاشان به حجاب توصیه کرده و از بی حجابی نالیده بودند.

حالا مد شده است که بگویند دلت پاک باشد و این حرفها را بی خیال.

من اما از این متنفرم. دوست هم ندارم به خاطر خوش آمد دیگران و تمجید از من و اینکه بگویند عجب بچه حزب اللهی لارجی! و یا برای اینکه از مرامم کف کنند ، در مقابل دهن کجی و بی اعتنایی به احکام خدا ( هر چند نا آگاهانه ) سکوت کنم و دلم را خوش کنم به این جمله ی نابخردانه که : نباید به ظاهر آدمها قضاوت کنی. آدم باید دلش پاک باشد!

 

*****************************

پی نوشت :

1- پیامبر اسلام.

2- امیر المومنین و پیامبر اسلام.

 



ارسال شده توسط کمیل در 86/4/5:: 1:54 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مهمانی بس است!

کبریای توبه را بشکن ، پشیمانی بس است

از جواهر خانه خالی ، نگهبانی  بس  است

 

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین

آبروداری کن ای زاهد ، مسلمانی بس است!

 

خلق دلسنگ اند و من  ،  آیینه با خود می برم

بشکنیدم دوستان ، دشنام پنهانی بس است

 

یوسف  از  تعبیر   خواب  مصریان  ،   دلسرد  شد

هفتصد سال است می بارد ، فراوانی بس است!

 

نسل پشت نسل ، تنها امتحان پس می دهیم

دیگر انسانی نخواهد بود ، قربانی   بس  است

 

بر  سر  خوان  تو   ،   تنها    کفر    نعمت    می کنیم

سفره ات را جمع کن ای عشق! ، مهمانی بس است

ابوالفضل نظری ( فاضل )

 

* ابوالفضل نظری شاعر جوان و مورد علاقه بنده است. این شعر در محفل شاعران نزد مقام معظم رهبری خوانده شده که فایل صوتی رو میتونید از اینجا دانلود کنید:

دانلود صدای شاعر ( حجم 287  KB)

 

 

 

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 86/3/29:: 10:8 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

راجع به خودمان

خیلی تلخ است که بخواهی اینطوری بنویسی...ولی چه کنی که دست خودت نیست. اصلاً نوشتن را هم برای همین خلق کرده اند دیگر ، مگر نه؟

آخر ما آدمها چرا اینگونه ایم؟ تا کی می خواهیم خودمان را به نفهمی و بی خیالی بزنیم؟ خسته نشده ایم؟ بس است دیگر بس است...

آدمیان ، قرن حاضر را لقبهایی بس پر طمطراق و دهان پر کن عطا کرده اند ، تا شاید با فخر فروشی به گذشتگان و پیشینیان – که حالا دیگر از روی کره خاکی محو شده اند! – عقده خودبرتربینی و خودخواهی و تکبر خویش را بیرون بریزند و از این درد مزمن خلاصی یابند!

عصر پیشرفت ! عصر اتم ! عصر ارتباطات ! عصر تکنولوژی ! عصر ...فضا ، توسعه ، علم ، فناوری ، قدرت ، دانش و .... و چه عناوین و القاب جذاب و دلنشینی . نهایت خودشیفتگی! ..و به نظرم از این مسخره تر ممکن نیست!

**************

ما این وسط چه کاره ایم؟..

 مسلمانیم یا ایرانی؟ دانشجوییم یا دانشمندیم و یا پروفسور؟ حزب اللهی هستیم؟ شیعه چطور؟ انقلابی و یا چریک هم هستیم آیا؟ بلاگریم یا نت باز یا بی کار همه کاره؟ یا نه ، سرباز توسعه و تمدن مدرنیم؟ فدایی راه ترقی و پیشرفت و آزادی؟ اصلاً تکلیف ما این وسط چیست؟( رفتم در فاز بحران بلاتکلیفی! ولی نه! الان وقت این نیست. «بلاتکلیفی» معضلی است که مفصلتر از این ها باید راجع به آن وراجی کنم) اصلاً ما در این عالم چه می خواهیم؟ ( منظور از ما ، همانا من و تویی هستیم که عکس روح الله و سید علی را در دیوار خانه مان قاب گرفته ایم و همچین بگی نگی ادعاهایی هم داریم ).

می خواهیم انقلاب اسلامی ایران را به سراسر عالم صادر کنیم؟ همه را مسلمان و شیعه کنیم؟ یا نه خیلی هنر کنیم گلیم خودمان را از این دریای طوفانی بیرون بکشیم؟ اصلاً این انتظار و ظهور و منجی و فرج که می گویند یعنی چه؟ ما قرار است برای ظهور چنان چیزی که هیچ چیز درباره آن نمی دانیم چه بکنیم؟ لطفاً دقت کنید.اینکه می گویم ما ، یعنی من و تو . همین. نه علمای دین را می گویم و نه صاحبان اندیشه . فقط و فقط روی سخنم با توست. تویی که وبلاگ خوانی. همین و بس.

آقا جان بس کنید این حرفها را ! خسته شده ایم دیگر. به خدا خیلی خسته تر از آنیم که فکرش را بکنید.( این جمله را نوشتم فقط به خاطر حالتی که ناگهان با یادآوری عرصه سیاسی کشور و سیاستمداران و یا بهتر سیاست بازان فعلی و قبلی و قلبیتر به ذهنم آمد. اصلاً حالم از این همه هوای نفس و حب دنیا و جاه طلبی و منیت و خودخواهی که به نام انقلاب و فداکاری و خدمت و شریعت بر این ملک و مملکت روا داشته شده به هم می خورد.)

اصلاً من کاری به بزرگان و سیاستمداران و علمای دین و غیره ندارم. می خواهم با تو صحبت کنم. تویی که همچین کم هم ادعایت نمی شود.من و تو چه می کنیم؟ هیچ فکر کرده اید به این؟ بیایید راجع به خودمان فکر کنیم؟ به خدا همچون چشم بر هم زدنی می بینی که فردا آمده و تویی که تا دیروز با خیال راحت لم داده بودی و از بالا تا پایین را به لجن می کشیدی ، حالا شده ای یک شخصیت تاثیرگذار و صاحب تریبون و مسلط بر ذهن و فکر مردم! و حالا تو خودت ، مشغول گند زدن هستی به همه چیز!

لازم نیست راه دوری بروی. همین جایی که هستی آیینه ای است - اگر چه ناتمام- ولی دورنمایی محتملی است که به احتمال خیلی زیاد آینده تو را نشان می دهد.

می دانم . خوب می دانم که انسانها محتاج هستند به یک تکیه گاه تا چادر ذهن و اندیشه خویش را بر آن بنا کنند و در زیر این چادر عَلَم شده ، زندگی خود را بگذارنند. اصلاً انسان بدون جهان بینی پوچ است . به بن بست رسیده و حیران. باید چیزی باشد که تو خودت را به آن متمسک کنی و خودت را طرفدار آن بدانی. و به همین خاطر است که همه آدمها خود را به چیزی می چسبانند. حتی اگر جزء لایتچسبکی باشند که هیچ سنخیتی با آن نداشته باشند.... حتی اگر آن چیز ، آیین نفرین شده ای چون شیطان پرستی باشد...

***************

حالا که فکرش را می کنم می بینم من اصلاً از چیز دیگری ناراحت بودم و می خواستم در مورد آن بنویسم ولی نمی دانم چه شد که اینگونه از آب در آمد...

***************

هههههههههههوف .خسته شدیم .نفسمان بند آمد. باور کنید نوشتن سخت ترین چیز دنیاست برای من. همین الان دمای بدنم به بالای 50 درجه رسیده! با این که زیر یک کولر خنک نشسته ام! ( راستی بیچاره آن کارتن خوابی که در گرمای فجیع تهران و دود و کثافت همیشگی هوای شهر و شلوغی پیرامون ، در گوشه ای نشسته و سر در گریبان . آنوقت من احمق اینجا نشسته ام و از سر سیری چرت و پرت می نویسم.)

 

 

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 86/3/26:: 2:11 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جو زدگی با طعم سیب زمینی

 

آنگاه که آمدند و قصد آن کردند تا خانه و اهلش را یکجا به آتش بکشند و آنگاه که صدای عربده هاشان از حلقوم کثیف و نکبت بارشان فضای کوچه را می آلود ، تو طاقت نیاوردی و چونان به خروش آمدی که مردانگی و غیرت را حیاتی دوباره بخشیدی!

آخر می خواهید خانه اهل بیت پیامبر را به آتش بکشانید؟ آنهم به طرفداری از خلیفه پیامبر؟! جل الخالق! شما که البته تکلیفتان معلوم بود – با آن سقیفه شیطانی – لیکن این مردم را چه شده است که - چونان سحر زدگانی مسخ شده - خیره خیره ، این همه جسارت و گستاخی را می نگرند و دم بر نمی آورند؟!!

 

*****************************

 

بقیع اگر چه بقیع است و غربت و دلسوختگی. ولیکن آنجا را قبرستانی ساخته اند ، حداقل!

سامرا – که اینک مزار دو خورشید ملکوتی است – در اصل خانه ای بوده که امامین در آن مسکن گزیده بودند و یا به عبارتی زندانی شده. حالا که گنبد و بارگاهشان را ویران کرده اند ، تو ناگهان به خاطر میاوری که.... چه مناسبتی!

حالا هم بارگاهشان را خراب کرده اند و هم خانه را ! درست همانند مادر مظلومه شان!

و اما ما...

 چه باید می کردیم که نکردیم؟

می گویند باید همانند علی ساکت بمانیم و استخوان در گلو ... من اما شک دارم به این! علی هم اگر آن روزها ساکت بود از بی خبری و نادانی مردم به چنان روزی افتاده بود. حالا نکند ما هم از تبار معنوی ! همانان باشیم که این روزها و این شبها نفرینشان می کنیم!؟

 

*****************************

قانون مداری شعار ما نیست. یا لااقل من ، به این شعار معتقد نیستم! ...صبر کنید! تند نروید خواهشاً ( ای کسانی که ما را متهم می کنید به تندروی!)

واژه ها ، ظاهرشان اگر چه ساده و یکدست است ، اما اثرشان در زندگی چنان است که فکرش را هم نمی کنیم. قانون مداری ، اگرچه ظاهری بس باشکوه دارد اما حقیقتش کاملاً متزلزل است. آنهایی که چنین واژه ای را اختراع کردند ( یا آنهایی که این ترجمه را برای چنان مفهومی برگزیدند ، فرقی نمی کند) منظورشان چیزی بود که اگر می خواستند واضحتر بگویند ما نمی پذیرفتیم. ما معتقدیم حکم از آن خدا و منتصبان اوست. حال اگر بخواهی از مختصات واژه ی قانون مداری ( به معنای رایج آن) نگاه کنی ، حکم خدا و منتصبانش فرا قانونی است! و این یعنی همه ی دین کشک! به همین راحتی....

*****************************

اخبار را داشتید یا نه؟ ضرب وشتم دیگر باره دانشجویان بسیجی ، این بار به وسعت این قاعده! و کمی تا قسمتی همراه با سنت شکنی!

از اونجایی که خودم بارها در این برنامه ها شرکت داشتم و از باتوم و لگد پرانی هم بهره بردم راجع به این مسئله خیلی حرف دارم ولی فعلاً وارد این بحث نمیشم.اجمالاً عرض کنم که بنده به یک اصل کلی معتقدم که پاراگراف فوق زیربنای این اصل کلی رو تشکیل میده...منتها حرف من الان این نیست و اگر پا داد بعداً مفصل .... من میگم چرا ما خیلی راحت از کنار این اتفاقهای مهم میگذریم!

در درگیری پنجشنبه هفته قبل - که اخبار سانسور نشده رو می تونید از وبلاگها پیدا کنید- بدترین برخوردها و صحنه ها اتفاق افتاد. فرمانده یگان ویژه تهران که از قرار معلوم با لباس شخصی در صحنه حاضر بوده به دلیل عصبانی شدن بیش از حد و از دست دادن کنترل ، ضمن دستور دادن به نیروهای تحت امر ، شخصاً به ضرب و شتم دانشجوهای دختر محجبه حاضر در محل تجمع نموده است!!!!

حالا من و شما هی بشینیم و در اثر جو زدگی مراسم یا هیجان فلان مداح ، از مظلومیت فاطمه و از بی غیرتی اهل مدینه و از غربت علی و .. دم بزنیم و های های گریه کنیم! چه فایده....

حالا فکر نکنید فقط این قضیه بوده. بلکه من ضرب و شتم خانمهایی که سال گذشته به مناسبت روز به اصطلاح جهانی زن تجمع کرده بودند ، هم عین همین مسئله میدونم و شدیداً ابراز بیزاری میکنم!(حالا  اینکه این جماعت نسوان چرت و پرت می گفتند بماند ). و یا برخوردهای فیزیکی  با دختران وزنان بدحجاب رو ( البته اگر رخ داده باشه ).

در هر صورت نگاه من به پلیس و فرماندهان نیروی انتظامی کشور شدیداً بدبینانه و آکنده از تنفره ( خیلی آکنده !!!)

زیر 17 سال و ... نخوانند:

حتی حاضرم با این دستها خفه شان کنم!!

 

======================

پ ن : اینا فکر کردن که ما چی هستیم؟ رزونامه کیهان برداشته با آب و تاب نوشته که بعله اعتراض دانشجوها باعث شده برنامه انگلیسیا به هم بریزه و به قول خودشون کفگیر سفارت به ته دیگ بخوره. حالا جالبش اینجاست بعد از کلی تعریف و اینا آخر نوشته مثله اینکه از قرار معلوم و بر اساس اخبار واصله یه درگیری هایی هم بین دانشجویان و نیروی انتظامی رخ داده و بعد هم قضیه به خوبی و خوشی تموم شد!!!

بابا جمع کنید این مسخره بازیا رو. دیدید این ملکه چی کار کرد. برداشته لقب «سر» یا شوالیه داده به سلمان رشدی! حالا شما نمی فهمید که اینا همش عمدیه...خب سلمان رشدی چه ربطی داره آخه به ملکه انگلیس. حالا چرا اونم الان!؟

بعد اونوقت سخنگوی وزارت خارجه برداشته گفته ما این عمل ملکه انگلیس رو محکوم می کنیم! این نماد یک رفتار ضد اسلامی است! چه غلطا! بابا از این گنده گوییها به شما نیومده. خب محکوم می کنید که چی بشه ؟! ما خندمون بگیره یا اونا! شما که اینجا مثله احمقا جلوی سفارت پونصد ششصد تا سرباز گذاشتید تا خدای نکرده یه تخم مرغ یا یه گلوله رنگی به دیوار سفارت نخوره یا دل مهمونای جناب سفیر نشکنه !!

ما که قبلتر از اینها دستتون رو خونده بودیم . ولی آقایون! ما بازیچه دست شما نیستیم . اگه ما شعور داریم و می فهمیم پس دیگه این برخوردا چیه؟ فقط به درد 22 بهمن یا کلیشه بازیاتون می خوریم؟بس کنید این بازیها رو. عاقبت نداره!...

 

* بیانیه تشکلهای دانشجویی در محکومیت برخورد اخیر نیروی انتظامی با دانشجویان

 

 

 



ارسال شده توسط کمیل در 86/3/18:: 6:7 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

           

اصلی ترین و مهمترین و بزرگترین مشکل ما چیست؟

اگر حوصله کنید و به آرشیو مطالب نگاهی بیاندازید ، این چندمین پستی است که جملات ابتدایی آن با چنین پرسشی شروع می شود. حالا چرا ؟ چونکه عقل ناقص بنده به این نتیجه رسیده است که همه بدبختیها و مشکلات ما و همه انسانهای این سیاره کوچک ، بر خلاف ظاهرشان که متعددند و بی شمار، فی الواقع معلولند از یکی دو علت عمده.( و البته پر واضح است که غیب گفته ام!!)

پیشتر از این اشاره ای کرده بودم به اینکه معضلات ما به خاطر چیست و حوصله اش نیست که بگردم و لینکش را بگذارم ولی حالا، اگر چه گفته های قبلی را رد نمی کنم ولی اعتراف می کنم که نظرم برگشته است و در حقیقت آنچه که قبلاً فکر می کردم علت اصلی است ( دوری از حقیقت اسلام و تعالیم انبیا و جاری نشدن دین در متن زندگی و تمدن ) ، اگرچه علت العلل مشکلات ماست ، خود اما معلول چیز دیگری است که در عنوان این پست نوشته ام : بلاتکلیفی.

نه ما که همه دنیا مشکلشان همین یک چیز است و شاید به همین خاطر است که در آخرالزمان ، تمنای ظهور بالا می گیرد و یک دنیا آرزوی منجی می کنند تا بلکه رها شوند از این سردرگمی و حیرانی. و اگر راستش را بخواهید اصل ماجرا نیز همین است.

ما هم دچار این بلاتکلیفی هستیم و با همه ادعاها باید بپذیریم که مشکل داریم و تکلیفمان مشخص نیست. نه اینکه مشخص نباشد . در واقع مشخص است که سردرگمیم!

و بازهم اگر راستش را بخواهید من نمی توانم بپذیرم که ما هم به نهایت انتظار برسیم ولی همه چیزمان رو به راه باشد و جامعه خوبی داشته باشیم و تکلیف همه چیز هم مشخص! پس دیگر چه اضطراری خواهیم داشت برای ظهور!

اصلاً من معتقدم ما الان خیلی خیالمان خوش است که فکر می کنیم جامعه ای اسلامی داریم و روزبه روز بهتر هم می شویم و مسیر حرکتمان رو به پیشرفت است و قس علی هذا! هنوز مصیبتها در پیش است. فعلاً بگذریم از این بحث تا بعد...

چیزی که واضح است و شما هم حتماً تصدیق می کنید و در روایات هم آمده ، این است که همیشه و در هر جامعه ای مردم دو گونه اند.

دسته ای که رجوع کننده اند و نه چندان عاقل و اهل تفکر و اندیشه و جریان ساز و گروهی که مرجع اند و به دانایی شهره و به تنهایی خودشان جریان سازند. حالا هر اسمی که دلتان می خواهد و با آن حال می کنید روی این دو دسته بگذارید:دسته عوام الناس و دسته خواص! ، یا گروه نخبگان و گروه جاهلان. یا اندیشمندان و پیروانشان. مرادان و مریدان. روشنفکران و توده ها ووووو..

و البته نسبت این دو گروه نیز چنین است که طبقه عوام همواره از پس خواص در حرکت است و چنانچه موجی بیاید و خواص جامعه را در بر گیرد عوام را نیز چنان حالتی رخ دهد البته دیرتر و پس از مدت زمانی به فراخور حال . ( باور کنید به صورتی کاملاً اتفاقی شبیه شد به نثر های قرن هفتم هشتم هجری !)

خب حالا که این مطلب روشن شد غرضم آن است که بگویم این بلاتکلیفی که ذکرش رفت ، در واقع اثری است که از خواص به بدنه اجتماع منتقل شده است وچون اندیشمندان و متفکران به این معضل دچار شدند ناگزیر جامعه ما و جوامع بشری از آن بی بهره نمانده اند.

اصولاً عصر ما ، عصر آزمون و خطا ست. یعنی به این نقطه رسیده است. درست یا غلط ، بحث ما نیست. ولی هر چه هست بشر قرن 21 آن را برگزیده است و تازه به آن افتخار هم می کند و گذشتگان و آنان که هنوز به این نقطه نرسیده اند را متحجر ، متعصب ، نادان و خرافاتی می نامد. عصر ما که ناگزیر از جریان سازی تمدن مدرن است ، حالا پس از سالیان دراز در چنین وضعیتی قرار گرفته است :

« هیچ راه مشخص و معینی برای سعادت وجود ندارد. اساساً سعادت چیزی نیست که در عالم واقع نمود عینی داشته باشد بلکه آن چیزی است که آدمی در درون خود می سازد. انسانها هر آنچه که خود می خواهند و می پسندند ، همان نوید بخش سعادتمندی است »

البته این نه یک قانون مدنی و یا اجتماعی باشدها ! نه !. بلکه فقط فلسفه ای است که از کشمکش مکاتب بشری و عقل جزیی نگر دانشمندان مدرنیته نشت کرده و به ثمر رسیده است.و گرنه خود رئیس جمهور آمریکا هم می داند که در سیاست و کشورگشایی نیازی به این جور فلسفه ها نیست و اگر هم باشد باز هم جز در جنگ روانی و اعمال فشار سیاسی به درد چیز دیگری نمی خورد!!

خب حالا حرف من چیست؟ سخن من این است که چنین فلسفه ای خود گویاترین تابلوی سردرگمی و بلاتکلیفی است. حالا می خواهید قبول کنید یا نکنید ولی من معتقدم چنین پایه ای نمی تواند اساس یک زندگی درست و درمان باشد و یا لااقل نمی توان با چنین ایده ای سعادت بشریت را تضمین کرد.

اینها را گفتم که بدانید این بلاتکلیفی در عوالم مدرن اصلاً به صورت یک فلسفه در آمده است و حالا بحث اصلی من راجع به خودمان است. ما مسلمین ، و بلکه ما شیعیان و بهتر آنکه بگویم ما شیعیان ایران.

29 سال است که در مملکت ما واقعه ای رخ داده و حکومتی بر پا شده است که ادعایش احیای اسلام است و حاکمیت اندیشه معصومین علیهم السلام. و اگر نیک بنگری از همان روزهای اول ، بلکه عقب تر از آن ، از همان سالهای ابتدایی نهضت و یا اصلاً راحتتان کنم از همان فردای آغازین غیبت کبری ، بین خواص و پرچمداران و اندیشمندان اختلاف افتاده است.اختلافی که شاید گذشت زمان بر شدت و حدّت آن اثر گذاشته و نه در اصل ماجرا.

اصولاً وجود دشمن بیرون ، به خودی خود موجب وحدت در عالم درون است و چنانچه تهدید دشمن خارجی افول کند ، اینجاست که اختلافات داخلی مجال خودنمایی می یابند . درست مانند وحدتی که ما با برادران اهل سنت پیدا کرده ایم و می کنیم ، که می دانیم و می دانند از سر اجباری است که دشمنان مشترک ، ما را بدان واداشته اند و گرنه آب ما نه آبی است که در یک جوی رود و این البته نه ایرادی دارد و نه غیر معمول است که امری کاملاً عاقلانه و مشروع و صادقانه است. ( این ها را گفته ام لابدبه خاطر آنکه سال وحدت و انسجام است و ممکن است بعضیها چپکی متوجه شوند ).

...ادامه دارد..انشاءالله



ارسال شده توسط کمیل در 86/2/22:: 12:46 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

غفلت در چهار پرده

نمی دانم چه بگویم...عرق شرم و خجالت آنچنان است که دارد دیوانه ام می کند...چرا باید این چنین باشد ؟ و راستی چرا؟...

پرده اول

« روایات متعددی از اهل بیت علیهم السلام دربارۀ انقلاب اسلامی و زمینه ساز ظهور حضرت مهدی (عج) در یمن وارد شده است که برخی از آنها صحیح السند ( سندی که راوی عادل شیعه آن را از مانند خودش ، در همۀ سلسلۀ سند ، از امام معصوم نقل کند) می باشد که حتمی بودن وقوع این انقلاب را تصریح می کند و آن را درفش هدایت و زمینه ساز قیام حضرت مهدی و یاری کنندۀ آن حضرت توصیف می کند. »(1)

« اما نام رهبر آن ، در روایات ، معروف به یمنی می باشد و روایتی نام وی را حسن یا حسین و از نسل زید بن علی علیهما السلام یاد می کند ولی این روایت از نظر متن و سند قابل بحث است.»(2)

« اینک مهمترین روایات مربوط به انقلاب یمنی.

امام صادق علیه السلام:{قبل از قیام قائم وقوع پنج علامت حتمی است: یمنی ، سفیانی ، صیحه آسمانی ، کشته شدن نفس زکیّه و فرو رفتن در بیابان(بیداء)(3)

« و نیز فرمود :{ ....در میان درفشها ، هدایت کننده تر از درفش یمنی وجود ندارد ، چرا که درفش حق است و شما را بسوی صاحبتان دعوت می کند.وقتی یمنی قیام کند فروش اسلحه به مردم حرام است. و آنگاه که خروج کند بسوی او بشتاب که درفش او درفش هدایت است و بر هیچ مسلمانی سرپیچی از او جایز نیست....} »(4)

« بر اساس روایات ، یمنی در پی نبرد سفیانی با وی ، وارد عراق می شود. نیروهای یمنی و ایرانی جهت رویارویی با سفیانی وارد عمل می شوند و از روایات چنین ظاهر می شود که نقش نیروهای یمنی در نبرد سفیانی نقش پشتیبانی از نیروهای ایرانی است ، زیرا از لحن اخبار چنین فهمیده می شود که طرف درگیر با سفیانی ، مردم مشرق زمین یعنی یاران خراسانی و شعیب هستند..»(5)

« نکته دیگر اینکه ممکن است یمنی متعدد بوده و آخری ، یمنی وعده داده شده و مورد نظر باشد. روایات گذشته خروج یمنی موعود را با صراحت همزمان با ظاهر شدن سفیانی ، یعنی سال ظهور حضرت مهدی علیه السلام بیان کرده است. و روایات دیگری با سند صحیح از امام صادق علیه السلام وجود دارد که می گوید :{ مصری و یمنی قبل از سفیانی قیام می کنند.}

بنابر این روایت ، بایستی این شخص یمنی اول باشد که زمینه ساز یمنی موعود خواهد بود ، همچنانکه «مردی از قم» و غیر او از اهل مشرق ، زمینه ساز خراسانی و شعیب که هر دو وعده داده شده اند ، خواهند بود والله اعلم(6)

 

پرده دوم

در اواخر قرن سوم هجری، یحیی بن الحسین بن قاسم بن ابراهیم طباطبا از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام به همراه تعدادی از یاران ایرانی و عرب خود از طبرستان به صعده رفت و اولین حکومت زیدی  را در آن منطقه تاسیس کرد. امامان زیدی حدود ۱۱ قرن در سرزمین یمن حکومت داشتند.

اما در سال ۱۹۴۸م  کودتایی رخ داد که منجر به قتل امام یحیی حمیدالدین از رهبران زیدی شد. سپس در سال ۱۹۶۲ جمهوری خواهان با حمایت نظامی مصر در زمان جمال عبدالناصر انقلابی به راه انداخته و آخرین حکومت زیدی را سرنگون کردند .بعد از آن بود که  جمهوری عربی یمن یا یمن شمالی سابق در ۲۶ سپتامبر ۱۹۶۲ بنا نهاده شد. حدود هشت سال طول کشید تا مخالفان سرکوب شوند و نظام جدید مستقر شود. بسیاری از سران حکومت امام زیدی اعدام شده و یا به کشورهای دیگر از جمله عربستان و انگلستان و آمریکا مهاجرت نمودند. در حال حاضر یمن ۲۰ میلیون جمعیت دارد. حدود ۵۰ درصد مردم شافعی مذهب و ۴۰ درصد زیدی مذهب هستند. مذهب شیعه اثنی عشری پس از انقلاب اسلامی ایران ، وارد این کشور شده است و حدود نیم درصد جمعیت که عمدتا جوانان هستند پیرو این مذهب می باشند.

یکی از نسب شناسان معتبر یمنی ، تعداد سادات در یمن در سال ۱۹۸۵ را حدود ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر برآورد کرده بود. با احتساب حداقل رشد ۳ درصدی جمعیت یمن در دو دهه اخیر، می توان تخمین زد که تعداد سادات در یمن هم اکنون از ۶ میلیون نفر فراتر رفته است.

حدود ۹۰ درصد از ۲۰۰ خانواده معروف سادات یمنی از ذریه امام حسن مجتبی علیه السلام هستند که  از شیعیان زیدی می باشند. ده درصد بقیه سادات از ذریه امام حسین علیه السلام هستند که عمدتاً شافعی مذهب می باشند و نسل آنها به احمد بن عیسی المهاجر (مدفون در شهر تریم حضرموت) می رسد.

پرده سوم

این روزها سومین جنگ دولت یمن علیه شیعیان یمنی ، وارد چهارمین ماه خود می شود. جنگی که در 7 بهمن سال گذشته آغاز شده و تا کنون ادامه دارد. البته در میان سکوت رسانه ای جهان و بایکوت کامل خبری . وقتی می گویم جهان ، یعنی جمهوری اسلامی ایران هم بعله...و اینجاست که باید عمق فاجعه را دید و از شدت مصیبت گریست.

راستی جریان این جنگ چیست؟ چرا در طول این چهار ماه ، صدا وسیما ، یک خبر خشک و خالی ، محض خاطر ادعای حرفه ای گریشان هم که شده ، پخش نکرده است؟ صدا وسیمایی که مسابقه الاغ سواری مکزیکی ها را در چند بخش خبری پخش میکند و هزار هزار برنامه چرت و بی خاصیت دیگر هم ضمیمه آن!

که حالا کار به جایی بکشد که بعد از این همه مدت ، فقط کسانی که اهل اخبار و اینترنت باشند بتوانند از لابه لای خبرها راهی پیدا کنند به فاجعه ای که در یمن در حال رخ دادن است...تا لاقل دعایی بکنند و به یاد بیاورند که یمن یکی از همانجاهایی است که قرار است یاران آخرالزمانی مهدی موعود (عج) را به خود ببیند.

اینجور موقع هاست که درود سلام می فرستی بر آنکه خیلی دوستش میداری و دعایش میکنی که سایه عزتش کم نشود .همو که می گفت : « واقعاً جمهوری اسلامی به چه درد می خورَد؟!»(7)

جنگی که در یمن رخ داده سومین جنگ پس از جنگ سال 1383 شمسی است.جنگی که یک طرف آن شیعیان یمنی به رهبری علامه الحوثی است و طرف دیگر آن حکومت خائن و مزدور یمن و سلفی ها و سعودی ها و صد البته آمریکا و صهیونیستها و اجانبی چون ایشان.

استان صعده در شمال غربی این کشور مرکز تجمع شیعیان و حوزه های علیمه است . اما چندی است  که حکومت کثیف علی عبدالله صالح رئیس جمهور  ، به جان شیعیان افتاده است. به عنوان اولین قدم مانع برگزاری جشن عید غدیر در صعده شد، مراسمی که قرنهای متمادی در صعده برگزار شده، و حالا به زور توسط دولت تعطیل می شود. در برخی اماکن و مساجد هر کسی که مانند اهل سنت دستهایش را هنگام نماز بر سینه نمی گذاشت، دستگیر می شد. و یا در دو سال اخیر امامان جماعت سنی وارداتی از مصر به مساجد شیعیان زیدی تحمیل شدند.

بنابراین شیعیان آغازگر جنگ نبودند. تنها جرمشان اصرار بر شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل بود و مطالبات دیگرشان آزادی در انجام شعائر دینی خود در مناطق خودشان بود. بنابراین برای شیعیان چاره ای باقی نمانده و مخیر شده اند بین دو انتخاب:

۱) جنگ برای حفظ دین، مذهب و اعتقادات خود و مرگ شرافتمندانه در این راه

۲) کنار گذاشتن مذهب و عقاید خود برای همیشه و زندگی با ذلت و خواری

پرده چهارم

یادتان باشد که یمن یکی از نقاط امید مصیبت زدگان آخرالزامان است.دعا کنید برای فرج.دعا کنید برای خودمان که نمانیم در این همه غفلت و روزمرگی.دعا کنید برای آنها که مسئولند و چه راحت ظلمها را می بینند و به وظیفه خود عمل نمی کنند.

راستی چه لحظات لذت بخشی است روزهای ظهور مهدی موعود. مرور وقایع آن روزها از زبان امامان معصوم که پیشاپیش آن لحظات را برایمان ترسیم کرده اند ، مو را برتنتان سیخ می کند. یادتان باشد که آن روزها را یاد کنید تا امیدتان زنده شود به ظهور. و لحظه شماریتان فزون گردد برای شنیدن صدای دلربای مولا.

وای که چه شیرینی غیر قابل وصفیست...خدایا ما را هم در شادی آن روزها زنده بدار و در ثواب یاران قائمت سهیم کن .

وبلاگ فارسی شیعیان یمن ، اخبار لحظه به لحظه جنگ

 

--------

پی نوشت ها:

1- عصر ظهور ، علی کورانی، ص 157

2- همان ، ص 157

3- همان ، ص 157

4- همان ، ص 158

5- همان ، ص 160

6- همان ، ص 162

7- اشاره به سخنرانی دکتر حسن عباسی ، سوم خرداد 1383، تالار شهید چمران دانشگاه تهران 

 



ارسال شده توسط کمیل در 86/2/15:: 2:23 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

تقاطعی برای حجاب

 

حجاب برای بعضی ها درست مانند یک تقاطع است.تقاطعی با دو یا سه یا چهارراه که تو باید یکی از آنها را برگزینی.و شاید هم راهت را قبلاً انتخاب کرده ای که در اینصورت دیگر حجاب برای تو مانند ایستگاهی است که وقتی به آن میرسی بر اساس منطقی که برگزیده ای با آن مواجه میشوی و از آن عبور میکنی!

در زندگی چیزهای زیادی هست که وقتی به آن می رسی باید یک راه را انتخاب کنی. درست مانند یک تقاطع...و حجاب هم یکی از همینهاست.

چه بسیار افرادی که از همین حجاب ، سردرآوردند از ناکجاآباد و چه بسیار که مسیر انتخابی شان ختم شد به سعادت.

*******

این روزها ، میدانید که چه خبر است . غلط یا درست هیاهو و جنجالی به پا شده است به خاطر این مبارزه با بدحجابی یا بی حجابی. البته همه این جنجالها ، در رسانه ها و سایتها و وبلاگها ست وگرنه در عالم واقعیت و محیط اجتماعی چندان هم خبری نیست و مردم همه سرشان به کارشان گرم است و زندگیشان را می کنند. باز هم درست یا غلط!

الان که دارم می نویسم ، می دانم که بعضی هایتان هستید که با خواندن مطالبم با خود می گویید بیچاره این که سرش گرم این بازی است و نمی بیند که چه بی عدالتی ها و ظلم ها و حق کشیها دارد رخ می دهد و او هنوز از لباس تنگ و شلوار کوتاه می گوید و نگران بیرون آمدن چند تار موست!

قبلاً ها وقتی با این استدلال ها روبرو میشدم که ول کنید این گیرهای بیخودی را که مشکلات مهمتری داریم ، خنده ام میگرفت. اما حالا غصه ام می گیرد. اصلاً راستش را بخواهید چند وقتی است که دیگر هیچ نقطه امیدی ندارم و به قولی دچار یاس فلسفی شده ام!! حالا بماند که همین ناامیدی خودش داستانی دارد که باید برایتان بگویم سر فرصت!

به هر حال باید خدمت این دسته از دوستان  که دنیا را با این نگاه می نگرند عرض کنم من هم حواسم هست که در این مملکت بی عدالتی وظلم هست. ظلم در حق معلم و معلم ها ، کارگر و کارگران ، دانشجو و دانشجویان ، و البته در حق دین ، در حق دینداران ، در حق مؤمنان ، در حق سید علی و ... در حق آن یار پرده نشین غائب از نظر !

حواسم هست به آن کودک 7 ماهه سیرجانی که در آغوش مادرش جان سپرد ، آنهم به خاطر ازدحام نفوس! و خفگی ناشی از فشار جمعیت.جمعیتی که قرار بود مرهمی بر زخمهایشان گذاشته شود و لابد از ترس نرسیدن سهمشان هجوم آورده بودند و ... و کمیته ای که قرار بود امداد کند و یدک می کشد نام بلند خمینی کبیر را... و معلوم نیست این وسط مقصر باشد یا نه ولی اگر بخواهی جمع بندی کنی می بینی حتماً مقصر است!

این مسائل جزئی از زندگی ماست . دغدغه هایی که به آن اعتقاد داریم...و به همین صورت معضل بدحجابی و مشکلاتی از این دست که جامعه با آن دست به گریبان است.

در این باره حرفهای زیادی وجود دارد. مثلاً بعضیها اصلاً با این حرف که بدحجابی یا بی حجابی یک معضل است مخالفند. به قول خودشان انسانها در اینکه چگونه بپوشند آزادند و مختار، و نباید محدودشان کرد.

اصولاً این بحثها فقط در ایران رایج است ، به این خاطر که تنها کشوری است که حجاب در آن اجباری است. به همین خاطر اگر کمی اهل بحث و گفت و گو باشید متوجه می شوید که در این باره چند نظر وجود دارد:

1- عده ای معتقدند که اصولاً نباید حجاب اجباری باشد و به همین دلیل برخورد پلیس با بدحجابی را قبول ندارند و معتقدند پوشش یک امر شخصی است. البته داخل پرانتز این را هم اضافه می کنم که اگر چه این حرف را می شود به عنوان یک نظریه و یک نوع عقیده تلقی کرد و به نقد و بررسی بیطرفانه آن پرداخت ولی در عالم واقعیت ، مدعیان این نظریه اصلاً بیطرفانه و منصفانه برخورد نمی کنند و در واقع مشکل اصلی ایشان اسلام و حجاب است تا آزاد بودن انتخاب پوشش.

به شخصه اینکه عده ای چنین نظری دارند برایم زیاد مهم نیست ولی پاسخ اجمالی به این مسئله چنین است:

اینکه شما معتقدید پوشش یک امر شخصی است به خاطر نوع جهان بینی و مختصات فکری حاکم بر اندیشه شماست.این دلیل نمی شود که همه بخواهند از نظر شما تبعیت کنند. دیگران شاید معتقد باشند پوشش فرد در اجتماع یک موضوع شخصی نیست حالا شما چه می گویی این وسط؟!!

بنابراین مسئله بر می گردد به انتخاب اکثریت .(دقت کنید نگفتم حق با اکثریت است بلکه صرفاً سخن از نوع زندگی است که باید مردم خودشان بپذیرند) خب کشور ما بر اساس انتخاب مردم و آراء عمومی، یک کشور اسلامی است. یعنی مردم این کشور خودشان انتخاب کردند تا قوانین اسلامی بر ایشان حکومت کند.پس دیگر مسئله خاتمه یافته و نظریات شما بیشتر جنبه اپوزیسیونی دارد تا جنبه انسانی و آزادیخواهانه!  

 

2- عده ای قبول دارند اسلام را و نیز حجاب اسلامی را. منتها معتقدند در اسلام حجاب اجباری نیست و به عبارتی می شود مسلمان بود و حجاب نداشت (مانند کشورهای حاشیه خلیج فارس و یا ترکیه) و یا معتقدند حکومت نباید به اجبار مردم را وادار به رعایت حجاب نماید.البته طرفداران این تئوری از جنبه های دیگری هم با مسئله برخورد می کنند. از قبیل اینکه اجبار ، دافعه می آورد و برای جذب مردم باید با ملایمت برخورد کرد.

خب به نظرم جای بحث زیادی ندارد این موضوع.کمی مطالعه در احکام اسلامی ما را به این نتیجه می رساند که حجاب از احکام مسلم اسلامی است و نیز در جامعه ای که اسلام حکومت می کند زنان باید با حجاب اسلامی باشند مگر اینکه آن حکومت اسلامی نباشد.دوستانی که در این موضوع شک دارند بروند و تحقیق کنند. البته اگر با مرجعیت و اسلام فقهی مشکل دارند این جداست. مانند معتقدان به پلورالیسم و هرمونوتیک و قس علی هذا!

 

3- عده ای همه اینها را قبول دارند منتها در حدود حجاب اختلاف نظر دارند. مثلاً بعضی های می گویند حجاب به چادر نیست و اصلاً چه کسی گفته فی المثل حجاب حضرت زهرا علیها السلام چادر بوده. یا مثلاً چه کسی گفته چادر یا مانتو و مقنعه اگر رنگ شادی داشته باشد اشکال دارد و غیره.

از میان همه این مواردی که ذکر کردم دومی و سومی برای من مهمتر بوده اند و من بیشترین تلاشم رو برای فهمیدن حقیقت این دو مورد کرده ام. ولی فعلاً فرصت پرداختن بیشتر به این موارد رو ندارم ولی بازهم اجمالاً عرض کنم که  حجاب مورد نظر اسلام تنها با چادر تأمین می شود و لاغیر. و اینکه بعضی ها چادر دارند ولی رفتارشان زننده تر از بعضیهای دیگر است دلیل نمی شود بر بی اعتباری چادر و اگر کسی با این استدلال به مخالفت چادر بیاید تنها  ساده اندیشی و ظاهربینی خود را نشان داده است.

4- البته این مورد چهارم اعتقاد امثال بنده است که حجاب جزئی از اسلام است و حکومت اسلامی مادامی که برقرار است و مورد تایید مردم ، موظف است به برخورد با بدحجابی و بی حجابی(البته کارفرهنگی را که دیگر همه می دانند باید انجام داد!) و تنها چادر می تواند حجاب واقعی را به نمایش بگذارد. البته این را هم اضافه کنم که حجاب علاوه بر نوع پوشش به نوع رفتار شخص هم وابسته است. چه بسیارند زنان و دخترانی  که چادری هستند اما نگاهی هرزه و چشمی چرنده دارند و برای اثبات به روز بودن و متمدن بودن خود ، قهقهه می زنند و در همه چیز و همه جا اظهار نظر می کنند و سعی بلیغی بر حرف زدن و پرچونگی دارند البته در جایی که جنس مخالف باشد و صد البته عاشق جمع های مختلطند و ...

پناه می بریم از فتنه های آخرالزمان و شیطنتهای نفس!

همین..

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 86/1/20:: 9:16 عصر

    

بسم الله الرحمن الرحیم

سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی است و من مانده ام با کوله باری از غصه های بی انتها که شاید نیمی از آن را بواسطه آشنایی با اندیشه های سید مرتضی به دوش می کشم!

قصد دارم اگر خدا بخواد این دو تا برنامه رو برم ، شما هم بیاید:

- مرکز فرهنگی میثاق برگزار می کند : سخنرانی نادر طالب زاده و حاج سعید قاسمی

سه شنبه 21 فروردین ساعت 16 ، مجموعه فرهنگی سید الشهدا ( آدرس خ شهید مفتح ، نرسیده به میدان هفت تیر)

 

- جنبش عدالتخواه دانشجویی و جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار می کند: سخنرانی وحید جلیلی ، حاج سعید قاسمی ، یوسفعلی میر شکاک ، مسعود فراستی

چهارشنبه 22 فروردین ساعت 15 ، تالار فخر رازی دانشگاه تهران.

 

 

      ********************************               

نوشته ای از سید مرتضی آوینی:

دولت پایدار حق 

                                                                                                           

انقلاب یک تغییر دفعی و غیر تدریجی است، تحولی است که به یکباره روی می دهد.

این سخنی است که به سادگی بر زبان می اید ، اما بیان کننده هیچ چیز نیست مگر آنکه «علت تغییر» را دریابیم و از آن مهم تر ، «علت دفعی بودن تغییر» را . «تغییر» لازمه وجود جهان است و «زمان» لفظی است بیانگر همین تغییر. عالم هستی «ذات واحد» است متحول، و درست خلاف آنچه می پندارند، این تحول علت وجود زمان است ، نه بالعکس.

از اثبات این مدعا در می گذرم چرا که فرصت بسیار می خواهد و با این مبحث نیز چندان مرتبط نیست. و اما بشر، گذشته از تحولات فردی و جمعی ، تحولی دیگر نیز دارد که در آن فرد و جمع را از یکدیگر تفکیک نمی توان کرد. عالم هستی ذات واحدی است در حال تحول ، و بشر درپیوند با عالم هستی این سیر تحول کلی را نیز طی می کند. اگرمنتسب است به مولایمان علی (ع) که فرموده "اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر..."این سخن فقط استعاره ای ادبی نیست. تاویل این سخن آن است که در حقیقت این انسان است که او را باید «عالم اکبر» دانست، نه عالمی که بیرون از وجود انسان تا لا یتناهی گسترده است . مفهوم «بیرون» و «درون» اینجا درهم می ریزد. در ظاهر، بشر جزئی از عالم هستی است و اما در باطن، عالم هستی آینه تجولات درونی بشر است.

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

ارسال شده توسط کمیل در 86/1/15:: 12:35 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عهدهایی که می شکنند...

این چند روز خیلی چیزها پیش آمده بود که می بایست در موردشان می نوشتم ، تا شاید اینطوری بار سنگین دغدغه ها را کمتر کنم. اما نشد. یعنی نه حوصله اش آمد و نه وقتش و نه ....

اما امشب مجبور شدم که بنویسم...برای اینکه به خودم چیزهایی را یادآوری کنم.

ما آدمها محتاجیم به این. یادآوری را می گویم.

برای همین است که انسانها کلاً دوست دارند چیزهایی را به عنوان یادگاری از بعضیها یا از بعضی چیزها داشته باشند.

*********

شما که نمی دانید ، جنوب که بودم با خودم وعده ها کرده بودم. راستش خیلی شرمنده بودم. اصلاً خجالتم می آمد روی خاکهای شلمچه و طلائیه و فکه راه بروم. برای همین بود که با خودم عهد بستم.لابد می خواستم کمتر شرمنده باشم!

عهد کردم با شهدا که آدم شوم.

خیلی سخت است که آدم بدختی مثل خودت را به جایی مثل آنجا دعوت کنند و تو انگار نه انگار.باید کاری کنی.باید عزمت را جزم کنی و تعهد بدهی! قول بدهی بهشان که دیگر گذشته را تکرار نکنی...اینطوری لااقل احساس بهتری داری.

*********

هنوز دو هفته نگذشته ، که تو احساس میکنی دیگر آن حال دو هفته قبل را نداری ، و این یعنی تو ، زده ای زیر قولت! به همین راحتی.

می دانستی که اینطوری می شود. بار اولت که نیست. اوه ه ه  چه عهدها که نشکستی و چه وعده ها که خلف آن کردی.

اصلاً به خاطر همین بود که علی رغم میل شدیدت ، از خاک آنجا چیزی برنداشتی بیاوری. همانجا هم با خودت گفتی این خاکها را بردارم تا هر وقت دچار غفلت شدی ، با بوئیدن آن بیدار شوی از مستی دنیا!

اما تجربه های گذشته ات به تو می گفت بهتر است قداست و حرمت این خاکها را با پیمان شکنیهایی که عادتت شده از بین نبری!

*********

اما امشب وقتی صدای حاج مهدی سلحشور  را شنیدم دلم شکست و زدم زیر گریه! همان نوحه ای که اولش این است « تا مشکتو تو آب زدی     موجای دریا شد آروم ... ».

دوستانی که در اردو بودند لابد یادشان هست این نوحه را ، که چندباری داخل اتوبوس پخش شد.

راستش اولین باری بود که این سبک را می شنیدم و نمی دانم چرا همانجا مجذوبش شدم.

بعد از اردو چند جایی گشتم تا اینکه بالاخره امشب سی دی مربوطه را یافتم و گوش دادم و همین شد یادآوری من از عهد وپیمانهایی که با شهدا بسته بودم!

این نوای دلنشین را اول بار در آنجا شنیده بودم و حالا هر وقت که به آن گوش میکنم یادم می آید از شلمچه و فکه و از عهدهایی که بسته بودم. عهدهایی که حالا دیگر شکسته شده اند ... و من نمی دانم چه باید بکنم....

شهدا شرمنده ایم... برای همیشه ... و به خاطر همه چیز.........

 

 

 


کلمات کلیدی : سیاسی و اجتماعی

<      1   2   3      >
درباره
صفحات دیگر
تبلیغات در سایت